مرا بتیست که دلها ازین ستم شکند
که عهد بندد و بی موجبی بهم شکند
براه عشق توام کاش هر کجا خاری است
گهی بدیده خلد گاه بر قدم شکند
فتاده ام چو بدامت خدای را صیاد
روامدار که بال و پرم بهم شکند
بساغر دل پرخون ما چه خواهد کرد
کسی که جام جمش گردهی بهم شکند
ببزم خاص مخوان غیر را که می ترسم
از آن ستم دل خاصان محترم شکند
چمن نگر که زمانش نمیکشد تا شام
گلی که طرف کله را به صبحدم شکند
وصال گاه بگاهم بدل چه خواهد کرد
چنین که از ستم هجر دمبدم شکند
طبیب جز دل افسرده ات که پرخون است
کسی ندیده سفالی که جام جم شکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا کسی که به دامان خود قدم شکند
تمام دست شود خویش را بهم شکند
به شیشه خانه دلهای ما جه خواهد کرد
بتی که بال و پر طایر حرم شکند
مدار دست ز دامان آه روز مصاف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.