گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

تا مهر رخ تو دل برانگیخت

بس چشمه ی خون ز دیدگان ریخت

گویی ز ازل خدای بی چون

با مهر تو خاک ما برانگیخت

عشق رخت ای نگار گلبوی

[...]

۵ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

آن سرو که می رود چنین راست

یارب ز کدام چشمه برخاست

از آب دو چشم ما برآمد

زان میل دلش همه سوی ماست

قدّیست به اعتدال دلکش

[...]

۱۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

آن باد بهار بین که برخاست

دیگر چمن جهان بیاراست

از بانگ تذرو و کبک و دستان

بنگر که به بوستان چه غوغاست

از باد بهار گل بخندید

[...]

۱۱ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

تا قامت او به باغ برخاست

سرتاسر شهر شهور و غوغاست

گفتم که قدش به سرو ماند

گفتا که نباشد این چنین راست

گفتم که نظر به قامتش کن

[...]

۱۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

ای سرو چمن چو قامتت راست

با ما تو بگو که آن چه بالاست

میلت سوی ما بدی همیشه

این سرکشی تو از چه برخاست

زنهار تو سرمکش ز ما زانک

[...]

۱۱ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

دلم دیده به رویی خوب بسته‌ست

ز جستجوی هرکس باز رسته‌ست

چو زلف سرکشت آشفته حالیست

چو لعل می پرستت می پرستست

سر زلف سیاهت را وطن ساخت

[...]

۱۰ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

سرو از قد و قامت تو پستست

بر خاک ره از غمت نشستست

گویی که گل مرا ز بنیاد

از آب و هوای تو سرشتست

از سر بگذشت آب چشمم

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

از وصل مرا جهان به کامست

آن آهوی وحشیم به دامست

وین توسن روزگار خودکام

شکرست به زیر پا که رامست

ای دل تو عنان خود نگهدار

[...]

۱۱ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

ما را سر و کار با نگاریست

دل در خم زلف غمگساریست

از موکب لشکر فراقش

بر دیده ی عشق من غباریست

با بار فراق اوست کارم

[...]

۱۱ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

در سر هوسم ز عشق بازیست

عشقش که نه از سر مجازیست

عشقیست حقیقت ار بدانی

در بوته ی عشق جان گدازیست

سر باختن است در ره عشق

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

جز غم به جهان نصیب ما نیست

جز غصّه کسی قریب ما نیست

هستیم محبّ خاک کویش

گویی به جهان حبیب ما نیست

از درد به لب رسید جانم

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

ای دل چو جهان به کام ما نیست

شهباز وفا به دام ما نیست

وز شهد وصال آن دلارام

جز زهر جفا به جام ما نیست

در هر خط عاشقان رویش

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

در درد تو بر دلم دوا نیست

دریاب که این چنین روا نیست

ای دوست خیال مهر رویت

از دیده ی ما دمی جدا نیست

حال دل ریش با که گویم

[...]

۱۱ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

از مهر منت به دل اثر نیست

وز جان جهان ترا خبر نیست

آخر ز چه روی ای نگارین

سوی من خسته ات نظر نیست

ما در قدم تو سر نهاده

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

ای دل چه کنم چو یار برگشت

وز عهد خود آن نگار برگشت

در دست نماند نقش و رنگی

کاو نیز چو روزگار برگشت

غم بود مرا نصیب از آن یار

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵

 

دستم ز غمت نگار بگرفت

از دیده و ره گذار بگرفت

مهجور دو دیده ی جهان بین

بی دیدن تو غبار بگرفت

مهر رخ تو در این دل من

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

از بوی گلم دماغ بگرفت

زان روی دلم به باغ بگرفت

خشکست دماغ من ز سودا

بی یار ز باغ و راغ بگرفت

در ظلمت هجرتم گرفتار

[...]

۶ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

ای دوست بگو که چیست رایت

تا کی بکشم جفا برایت

بر خون منت گرت مرادست

سر چون بکشم ز حکم و رایت

هر چند جفا کنی تو بر ما

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

صبوری در غم جانان که دارد

دوای درد بی درمان که دارد

مرا گفتید بی سامانی از عشق

به عشق تو سرو سامان که دارد

به جان آمد دلم در بند هجران

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

دلبر غم حال ما ندارد

یک ذرّه به دل وفا ندارد

در خاطر او مگر وفا نیست

یا خود سر و برگ ما ندارد

از حد بگذشت جور بر ما

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۱