از وصل مرا جهان به کامست
آن آهوی وحشیم به دامست
وین توسن روزگار خودکام
شکرست به زیر پا که رامست
ای دل تو عنان خود نگهدار
کاین توسن چرخ بدلگامست
آن کس که چو من غلام او نیست
بنمای به من که او کدامست
گر نیست تو را به بنده شوقی
ما را به وصال تو مدامست
چون خون منت حلال گشتست
وصل تو چرا به من حرامست
ای ماه تمام در نکویی
مارا غم عشق تو تمامست
صبح رخ تو چو آفتابست
زلف سیه تو همچو دامست
من بنده ی خاص تو ز جانم
از لطف عمیم تو که عامست
سودای دو زلفت ای ستمگر
پختیم ولی هنوز خامست
شکرست که دی گذشت و امروز
از وصل توأم جهان به کامست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گرچه کرمت بلند نامست
در عهده عهد ناتمامست
پرسید کسی که ره کدامست
گفتم کاین راه ترک کامست
ای عاشق شاه دان که راهت
در جست رضای آن همامست
چون کام و مراد دوست جویی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.