گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای سرو چمن چو قامتت راست

با ما تو بگو که آن چه بالاست

میلت سوی ما بدی همیشه

این سرکشی تو از چه برخاست

زنهار تو سرمکش ز ما زانک

سرسبزی سرو نیز از ماست

گفتا که مکن خیال باطل

کاین عشق و هوس تو را نه تنهاست

رحمی چو نکرد او بر آن دل

گفتم نه دلست سنگ خاراست

از دود دلم بُتا حذر کن

کش میل همیشه سوی بالاست

با قد خوش تو سرو بستان

دعوی نکند ورا چه یاراست

ای ماه دو هفته با همه حسن

از شرم رخ تو در کم و کاست

ای دوست در آرزوی رویت

دانم که نخفت دیده شبهاست

بیچاره دل ضعیف ما را

از لعل تو بوسه ای تمنّاست

گفتا به جهان تو یار بودیم

گفتم تو بگو که از چه پیداست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode