در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که این چنین روا نیست
ای دوست خیال مهر رویت
از دیده ی ما دمی جدا نیست
حال دل ریش با که گویم
چون محرم ما بجز صبا نیست
ای باد صبا بگو به یارم
آخر به منش نظر چرا نیست
گفتم بکنی به ما نظر گفت
ما را سر و برگ هر گدا نیست
آخر ز چه رو بگو نگارا
با مات به غیر ماجرا نیست
جز جور و جفا نمی نمایی
در ماه رخان مگر وفا نیست
زین بیش ستم مکن که ما را
از دست تو طاقت جفا نیست
دردیست به جان من ز هجران
کش جز لب لعل تو دوا نیست
از آتش عشق تو شدم خاک
جز باد کنون به دست ما نیست
ای جان جهان چو در گدازی
در دست مرا بجز دعا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرجا که بهدست عشق خوانیست
این قصه بر او نمک فشانیست
با عشق دلی که آشنا نیست
جامست ولی جهان نما نیست
دل آیینه ی خدا نمائیست
گر آنگه بغیر مبتلا نیست
رو، ز آینه رنگ غیر بزدای
[...]
می نوش که دور شادمانیست
خوش باش که روز کامرانیست
سر بر مکش از شراب کایام
از تیغ اجل به سر فشانیست
این دل که ز عشق می خورد خون
[...]
هر دل که به عشق مبتلا نیست
هستش مشمر که گوئیا نیست
تا دُردی درد نوش کردیم
دل را به از این دگر دوا نیست
رندیم و مدام جام رندان
[...]
با من چو محبت تو جانیست
میلم همه سوی مهربانیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.