دستم ز غمت نگار بگرفت
از دیده و ره گذار بگرفت
مهجور دو دیده ی جهان بین
بی دیدن تو غبار بگرفت
مهر رخ تو در این دل من
ای دیده به روزگار بگرفت
ناخورده شرابی از لبانت
از چشم توام خمار بگرفت
ناچیده گلی ز باغ وصلت
سرتاسر دیده خار بگرفت
دل رفت و دو دست شوق بر سر
شست سر زلف یار بگرفت
از عشق جهان فغان برآورد
وز نام تو افتخار بگرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و دلتنگی شاعر نسبت به معشوقش است. شاعر از غم و اندوهی که در اثر دوری از معشوق به او دست داده، سخن میگوید. او تصویرگر چشمان و دل خود است که به خاطر نبودن معشوق، غبار غم بر آن نشسته است. عشق به معشوق موجب میشود که شاعر از چیزهای زیبای زندگی خود محروم شود و حالتی از خمار و افسردگی بر او مستولی شود. در نهایت، عشق به معشوق سبب میشود که شاعر احساس افتخار و فریاد از عشق کند.
هوش مصنوعی: دستم به خاطر غم تو، ای محبوب، از چشمانم پر از اشک شده و آن اشکها را به عنوان یادگار به راهگذران میدهم.
هوش مصنوعی: چشمهای بیدار و بینا که از دیدن تو محرومند، به مرور زمان پر از غبار و کدورت شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی چهرهات باعث شده که دل من همیشه تحت تأثیر تو باشد و تا ابد در زندگیام باقی بماند.
هوش مصنوعی: لبان تو شرابی نخورده دارند و من از نگاه تو مست و سرمست شدهام.
هوش مصنوعی: در باغ عشق تو، گلی نچیدهام و به همین خاطر، تمام چشمهام پر از خار شده است.
هوش مصنوعی: دل از دست رفت و دستان شوق بر بالای سر انگشتان زلف محبوب قرار گرفت.
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که همه در عالم ناله کنند و به خاطر نام تو به خود ببالند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.