گنجور

 
جهان ملک خاتون

آن باد بهار بین که برخاست

دیگر چمن جهان بیاراست

از بانگ تذرو و کبک و دستان

بنگر که به بوستان چه غوغاست

از باد بهار گل بخندید

بلبل به زبان حال گویاست

کای گل به چمن چه رنگ و بویست

و ای سرو بلند این چه بالاست

خوش در چمن صفا نظر کن

آن روی چو گل ببین چه زیباست

گل را چه محل به پیش رویش

کاو رنگ رخ از نگار من خواست

قدش نتوان به سرو نسبت

کردن که نباشد اینچنین راست

من عاشق و بی خودم تو فارغ

هر جور و جفا که هست بر ماست

یک بوی وفا از او نیابم

بی مهر و وفا گلست، و ناراست

هم سرو روان بوستانی

کاو راست وفا و پای برجاست

ای دل بگشا تو چشم جانت

وان سرو قدش ببین چه رعناست

 
 
 
جدول قرآن کریم
سنایی

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد

والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

برخیز که موسم تماشاست

بخرام که روز باغ و صحراست

امروز بنقد عیش خوشدار

آن کیست کش اعتماد فرد است

می هست و سماع و آن دگر نیز

[...]

خاقانی

شوری ز دو عشق در سر ماست

میدان دل، از دو لشکر آراست

از یک نظرم دو دلبر افتاد

وز یک جهتم دو قبه برخاست

خورشیدپرست بودم اول

[...]

عطار

این خاک ز لطف نور برخاست

وانگاه روان شد از چپ و راست

شد جانوری که آشیانش

برتر ز ضمیر و وهم داناست

هر لحظه ز فیض و فضل آن نور

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه