گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰

 

هین که منم بر در در برگشا

بستن در نیست نشان رضا

در دل هر ذره تو را درگهیست

تا نگشایی بود آن در خفا

فالق اصباحی و رب الفلق

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱

 

پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا

از من و ما بگذر و زوتر بیا

پیشتر آ درگذر از ما و من

پیشتر آ تا نه تو باشی نه ما

کبر و تکبر بگذار و بگیر

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲

 

نذر کند یار که امشب تو را

خواب نباشد ز طمع برتر آ

حفظ دماغ آن مدمغ بود

چونک سهر باید یار مرا

هست دماغ تو چو زیت چراغ

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳

 

چند نهان داری آن خنده را

آن مه تابنده فرخنده را

بنده کند روی تو صد شاه را

شاه کند خنده تو بنده را

خنده بیاموز گل سرخ را

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴

 

باده ده آن یار قدح باره را

یار ترش روی شکرپاره را

منگر آن سوی بدین سو گشا

غمزه غمازه خون خواره را

دست تو می‌مالد بیچاره وار

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵

 

خیز صبوحی کن و درده صلا

خیز که صبح آمد و وقت دعا

کوزه پر از می کن و در کاسه ریز

خیز مزن خنبک و خم برگشا

دور بگردان و مرا ده نخست

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶

 

داد دهی ساغر و پیمانه را

مایه دهی مجلس و میخانه را

مست کنی نرگس مخمور را

پیش کشی آن بت دردانه را

جز ز خداوندی تو کی رسد

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

لعل لبش داد کنون مر مرا

آنچ تو را لعل کند مر مرا

گلبن خندان به دل و جان بگفت

برگ منت هست به گلشن برآ

گر نخریدست جهان را ز غم

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸

 

گر بنخسبی شبی ای مه لقا

رو به تو بنماید گنج بقا

گرم شوی شب تو به خورشید غیب

چشم تو را باز کند توتیا

امشب استیزه کن و سر منه

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹

 

پیش کش آن شاه شکرخانه را

آن گهر روشن دردانه را

آن شه فرخ رخ بی‌مثل را

آن مه دریادل جانانه را

روح دهد مرده پوسیده را

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰

 

چرخ فلک با همه کار و کیا

گرد خدا گردد چون آسیا

گرد چنین کعبه کن ای جان طواف

گرد چنین مایده گرد ای گدا

بر مثل گوی به میدانش گرد

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶

 

چونک درآییم به غوغای شب

گرد برآریم ز دریای شب

خواب نخواهد بگریزد ز خواب

آنک بدیدست تماشای شب

بس دل پرنور و بسی جان پاک

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳

 

بر شکرت جمع مگس‌ها چراست

نکته لاحول مگسران کجاست

هر نظری بر رخ او راست نیست

جز نظری کو ز ازل بود راست

اسب خسان را به رخی پی بزن

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴

 

خیز که امروز جهان آن ماست

جان و جهان ساقی و مهمان ماست

در دل و در دیده دیو و پری

دبدبه فر سلیمان ماست

رستم دستان و هزاران چو او

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵

 

پیشتر آ روی تو جز نور نیست

کیست که از عشق تو مخمور نیست

نی غلطم در طلب جان جان

پیش میا پس به مرو دور نیست

طلعت خورشید کجا برنتافت

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶

 

کار من اینست که کاریم نیست

عاشقم از عشق تو عاریم نیست

تا که مرا شیر غمت صید کرد

جز که همین شیر شکاریم نیست

در تک این بحر چه خوش گوهری

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷

 

کیست که او بنده رای تو نیست

کیست که او مست لقای تو نیست

غصه کشی کو که ز خوف تو نیست

یا طربی کان ز رجای تو نیست

بخل کفی کو که ز قبض تو نیست

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸

 

شیر خدا بند گسستن گرفت

ساقی جان شیشه شکستن گرفت

دزد دلم گشت گرفتار یار

دزد مرا دست ببستن گرفت

دوش چه شب بود که در نیم شب

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹

 

مرغ دلم باز پریدن گرفت

طوطی جان قند چریدن گرفت

اشتر دیوانه سرمست من

سلسله عقل دریدن گرفت

جرعه آن باده بی‌زینهار

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰

 

باز به بط گفت که صحرا خوشست

گفت شبت خوش که مرا جا خوشست

سر بنهم من که مرا سر خوشست

راه تو پیما که سرت ناخوشست

گر چه که تاریک بود مسکنم

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 
 
۱
۲
۳
۵