باده ده آن یار قدح باره را
یار ترش روی شکرپاره را
منگر آن سوی بدین سو گشا
غمزه غمازه خون خواره را
دست تو میمالد بیچاره وار
نه به کفش چاره بیچاره را
خیره و سرگشته و بیکار کن
این خرد پیر همه کاره را
ای کرمت شاه هزاران کرم
چشمه فرستی جگر خاره را
طفل دوروزه چو ز تو بو برد
میکشد او سوی تو گهواره را
ترک کند دایه و صد شیر را
ای بدل روغن کنجاره را
خوب کلیدی در بربسته را
خوب کمندی دل آواره را
کار تو این باشد ای آفتاب
نور فرستی مه و استاره را
منتظرش باش و چو مه نور گیر
ترک کن این گنگل و نظاره را
رحمت تو مهره دهد مار را
خانه دهد عقرب جراره را
یاد دهد کار فراموش را
باد دهد خاطر سیاره را
هر بت سنگین ز دمش زنده شد
تا چه دمست آن بت سحاره را
خامش کن گفت از این عالم است
ترک کن این عالم غداره را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
پست کند هوچی و بیکاره را
شاد کند ملت بیچاره را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.