گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۵

 

من دلخسته در عشقت خرابم

ببرده آتش عشق تو آبم

گرم چون چشم مستت مست خواهی

بده جانا از آن لعلت شرابم

به چشم ساحر و زلف پرآشوب

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۸

 

دلا در باغ حسنش عندلیبم

نباشد غیر خار از گل نصیبم

بچیدند از چمن گل باز یاران

ز گل محروم از جور رقیبم

دلم پردرد و غیر از شکّر او

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۰

 

هنوز از بادهٔ وصل تو مستم

که می گیرد به جامی باز دستم

چو چشم ناتوانت ناتوانم

چو لعل می پرستت می پرستم

ز باد صبحدم هر دم پیامی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲

 

ز عشقت تا ز خود بیگانه گشتم

میان عالمی افسانه گشتم

ز روی شوق جانان در شبستان

به شمع روی او پروانه گشتم

ز زنجیر دو زلفت ای دلارام

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۳

 

به بوی زلف تو دیوانه گشتم

ز خویش و آشنا بیگانه گشتم

ز شادی دور گشتم در فراقت

به درد عشق تو همخانه گشتم

چو شمع جمع جانی در شبستان

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۴

 

بتا تا مهر تو در بر گرفتم

دل از مهر جهانی برگرفتم

مرا هجران تو از پا درآورد

ولی عشق رخت از سر گرفتم

نپنداری نگارا حاش لله

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۸

 

نگار ماه روی سرو قدم

چرا گشتی چنین فارغ ز دردم

چو دل بردی ز دست ما به دستان

چرا غافل شدی از آه سردم

اگر درد دلم باور نداری

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۹

 

چرا گشتی چنین غافل ز دردم

نکردی رحمتی بر روی زردم

نکردی جز جفا بر من نگارا

بگو غیر از وفاداری چه کردم

ندادی کام ما یکدم ز وصلت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰

 

ز حد بگذشت در عشق تو دردم

ببین در آه سرد و روی زردم

به بالین من خسته گذر کن

نگر کز دیده غرقابیم دردم

طبیب درد دلهای حزینی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۲

 

چو در عالم تویی درمان دردم

چگونه از در تو بازگردم

غم هجران به جان من اثر کرد

نگر در آب چشم و روی زردم

گمانم بود کز وصلت خورم بر

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۷

 

دلم همچون سر زلفست در هم

که در عالم ندارم هیچ همدم

ندارم هیچ غمخواری و یاری

به درد روز هجرانت بجز غم

ببین کاحوال این بی دل چه باشد

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۹

 

خیالش دوش ناگه در ربودم

بهشت روی آن مهوش نمودم

نبودی باورم اوصاف حسنش

ز هر سو گفت و گویی می شنودم

که تا دیدم به چشم خویش رویش

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۰

 

دو زلف سرکشش پرتاب دیدم

دو طاق ابرویش محراب دیدم

بگردانید چشم و رو ز سویم

عظیمش با جهان در تاب دیدم

دلم خون شد به حال مردم چشم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۶

 

نگارا از فراقت سخت زارم

به سختی روزگاری می گذارم

نه خور دارم نه خواب از عشق رویت

چو زلف تو پریشان روزگارم

چو ابروی توأم پیوسته در خم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷

 

تو می دانی که جز تو کس ندارم

بدین امید روزی می گذارم

نمی دانم چرا چون زلف خوبان

مسلمانان پریشان روزگارم

دل از دستم برفت اندر فراقش

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳

 

نگاری چابک و دلبند دارم

دل و جان در غمش در بند دارم

به امّید وصال آن گل اندام

دل بیچاره را خرسند دارم

دو دیده بر سر راه وصالت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴

 

دلا من آرزوی یار دارم

هوای کوی آن دلدار دارم

بتم گرچه ره دیدار دربست

هنوز اندیشه ی دیدار دارم

اگرچه چشم بختم ماند در خواب

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۶

 

نه در عالم کسی غمخوار دارم

نه جز لطف تو استظهار دارم

به لطف خویش بردارم ز دل بار

که از هجرانت بر دل بار دارم

نظر کن بر من و بر حال زارم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۱

 

بیا کز درد دوری بی قرارم

به هجران بیش از این طاقت ندارم

نپرسی حال زار من که چونی

که عمری بی رخت چون می گذرم

بتا دانم که تو طاقت نیاری

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۴

 

به عالم غیر تو دلبر ندارم

بجز لطفت کسی دیگر ندارم

گرم چرخ فلک هم دست باشد

من از خاک درت سر بر ندارم

بجز بوی سر زلفت نگارا

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۳
sunny dark_mode