ز عشقت تا ز خود بیگانه گشتم
میان عالمی افسانه گشتم
ز روی شوق جانان در شبستان
به شمع روی او پروانه گشتم
ز زنجیر دو زلفت ای دلارام
بگو آخر چرا دیوانه گشتم
به امّیدی که یابم گوهر وصل
غریق بحر آن دردانه گشتم
ز شادی وصالت بر نخوردم
بتا تا با غمت همخانه گشتم
کنون عمریست تا در گرد عالم
به جست و جوی آن جانانه گشتم
اگر تیغم زنی زان دست و بازو
ز تیر چشم مستش وا نه گشتم
چو راهم نیست در خلوتگه وصل
مقیم درگه کاشانه گشتم
نخواهد شد جهان معمور هرگز
بسی در گرد این ویرانه گشتم
چو سنگش پای بوسیدن نیارم
کنون بر روی زلفش شانه گشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق عمیق و دردهای ناشی از آن اشاره میکند. او میگوید که به خاطر عشق، هویت خود را گم کرده و در جهانی پر از افسانهها غرق شده است. او به عشق خود شمع و پروانه را تشبیه میکند و از زنجیرهای محبت معشوقش سخن میگوید. شاعر در جست و جوی وصال است و با وجود خوشیهای یادآوری عشق، همواره با غم معشوقش درگیر است. او از بیهودگی جست و جو در دنیا ناله میکند و میگوید که اگرچه نمیتواند به وصال برسد، اما همچنان به عشق و یاد او زندگی میکند. شاعر در نهایت به دریغ و حسرت زندگی در جست و جوی عشق پرداخته و بر زلف معشوقش شانه میزند.
هوش مصنوعی: از عشق تو چنان به خودم غریبه شدم که در میان مردم مانند یک افسانه به نظر میرسم.
هوش مصنوعی: از روی عشق محبوب در شب، مانند پروانهای شدم که به نور شمع او نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: ای دلبر عزیز، از زنجیر دو زلفت بگو چرا دیوانهام کردی؟
هوش مصنوعی: به خاطر امیدی که دارم تا به معشوق برسم، مثل یک جواهر در دریای عشق غرق شدم و به درد و رنج گرفتار شدم.
هوش مصنوعی: از سرور وصال تو خوشحال بودم و به هیچ چیز دیگری نیندیشیدم، اما حالا که با غم تو زندگی میکنم، دیگر آن شادی را احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در میان این دنیا به دنبال آن محبوب و معشوق میگردم.
هوش مصنوعی: اگر تیغ من به دست و بازوی او برخورد کند، از تیر نگاه مستش جانم را رها نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که راهی برای رسیدن به آرامش و وصال ندارم، در جایی شبیه خانهام ساکن شدهام.
هوش مصنوعی: هرگز دنیا آباد نخواهد شد، زیرا من بارها در این خرابه پرسه زدهام.
هوش مصنوعی: اکنون که نمیتوانم پای سنگی او را ببوسم، بر روی زلفش شانه میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی با رند درمیخانه گشتم
در آخر از همه بیگانه گشتم
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چیان کاهل بدم کان را نگویم
[...]
چنان در عشق او دیوانه گشتم
که در دیوانگی افسانه گشتم
به بوی زلف تو دیوانه گشتم
ز خویش و آشنا بیگانه گشتم
ز شادی دور گشتم در فراقت
به درد عشق تو همخانه گشتم
چو شمع جمع جانی در شبستان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.