گنجور

 
جهان ملک خاتون

نگارا از فراقت سخت زارم

به سختی روزگاری می گذارم

نه خور دارم نه خواب از عشق رویت

چو زلف تو پریشان روزگارم

چو ابروی توأم پیوسته در خم

چو چشمان تو در عین خمارم

ز خاک کوی هجران آخر ای جان

نشانی تا به کی در دل غبارم

به بوی آنکه بر من رحمت آری

نشسته منتظر بر ره گذارم

نکردی هیچ رحمت بر دل من

از آن بی رحمتی بس شرمسارم

ببردی آب روی من به یکبار

چرا کردی چو خاک راه خوارم

مکن زین بیش بر من جور و خواری

مبر یکباره جانا اعتبارم

میان وادی جان رمیده

بجز تخم غم مهرت چه کارم

جهان را اختیاری نیست یارا

به دست باد دادم اختیارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

مو که چون اشتران قانع به خارم

جهازم چوب و خرواری ببارم

بدین مزد قلیل و رنج بسیار

هنوز از روی مالک شرمسارم

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
عراقی

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

اگر با من خوشستی غمگسارم

به آب دیده دست از خود بشویم

کنون کز دست بیرون شد نگارم

نگارا، بر تو نگزینم کسی را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه