به عالم غیر تو دلبر ندارم
بجز لطفت کسی دیگر ندارم
گرم چرخ فلک هم دست باشد
من از خاک درت سر بر ندارم
بجز بوی سر زلفت نگارا
در این شبهای غم رهبر ندارم
اگر عالم همه خورشید رویند
بجز مهر رخت در خور ندارم
مرا تا بوی زلفت در دماغست
چنان میلی سوی عنبر ندارم
گرم رانی ورم بنوازی ای دوست
من از مهر رخت دل بر ندارم
به درگاه تو غیر جان سپاری
به جان تو که من در سر ندارم
شبی گر بازم آیی از در ای جان
ز بخت خویشتن باور ندارم
بجز ورد دعایش من شب و روز
جهانا آیتی از بر ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر ابراز میکند که هیچ کس جز محبوبش برای او ارزش ندارد و همه چیز را به عشق او میسپارد. او به شدت وابسته به حضور و لطافت محبوبش است و حتی اگر دنیا و سرنوشت بر او فشار بیاورد، از عشق و محبتش دست برنمیدارد. شاعر هرگز نمیتواند از یاد محبوبش بیرون بیاید و فقط به یاد او زندگی میکند. همچنین او نشان میدهد که امیدی به غیر از عشق محبوبش ندارد و تمام آرزوهایش در ارتباط با اوست.
هوش مصنوعی: در این دنیا جز محبت و مهرت هیچ کس دیگری را ندارم و هیچ معشوقی جز تو در دل ندارم.
هوش مصنوعی: هرچند که شرایط و اوضاع زندگی ممکن است تغییر کند و به سمت نامناسبی برود، من هرگز از عشق و احترام خود به تو غافل نخواهم شد و از پای درگاه تو بلند نخواهم شد.
هوش مصنوعی: جز بوی دلانگیز موی تو ای معشوق، در این شبهای غم، کسی را ندارم که به من امید و راهنمایی بدهد.
هوش مصنوعی: اگر تمام موجودات مانند خورشید درخشان باشند، اما یکتای تو در کنارشان نباشی، من هیچ ارزشی برایشان قائل نیستم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که بوی زلف تو در مشامم است، هیچگونه گرایشی به عطر عنبر ندارم.
هوش مصنوعی: اگر تو با محبت و نرمی با من رفتار کنی، ای دوست، من هیچگاه از عشق تو دل نمیکَنم.
هوش مصنوعی: در حضور تو، جز جان فشانی کردن برای تو، چیزی دیگر در سر ندارم.
هوش مصنوعی: اگر شبی دوباره به خانه برگردی، ای عشق، من به شانس خود ایمان ندارم.
هوش مصنوعی: جز دعا و ذکر او، من در تمام شب و روز هیچ نشانهای از دنیا را ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو گل بهر نثار ار زر ندارم
همینم بس که درد سر ندارم
به مسکینی سر گوهر ندارم
ولی از گوهری دل برندارم
قبای عافیت در بر ندارم
کلاه دلخوشی بر سر ندارم
صراحی قسمتم درخواب کردن
چو بالین یافتم، بستر ندارم
ندیدم هیچ گه یاری ز کوکب
[...]
که میگوید که من دلبر ندارم
که از زلف بتان دل برندارم
دل صدپارهام را مرهمی کو
که تاب خنجر دیگر ندارم
خوشم با گلستان چشم خونین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.