خیالش دوش ناگه در ربودم
بهشت روی آن مهوش نمودم
نبودی باورم اوصاف حسنش
ز هر سو گفت و گویی می شنودم
که تا دیدم به چشم خویش رویش
مگر بخت و سعادت یار بودم
ببستم دل به زنّار دو زلفش
بسی خون دل از دیده گشودم
به تاب زلف شبرنگش ببستم
به افسون دو چشمانش گشودم
طلب کارم که یابم آب حیوان
چو جان آمد به لب آنگه چه سودم
نچیده میوه ای از شاخ وصلش
بسی سر بر در هجرانش سودم
چو یاری نیست از بختم چه تدبیر
که وصلش یک شبی روزی نبودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها از شیفتگی و شگفتیاش به زیبایی معشوقش صحبت میکند. او به یاد میآورد که چگونه برای اولین بار چهره او را دیده و تحت تأثیر قرار گرفته است. با وجود تمامی توصیفاتی که از زیباییاش شنیده بود، تا زمانی که خود او را ندیده بود، نتوانسته بود باور کند که چقدر زیباست. شاعر دلبسته زلفها و چشمان او میشود و در تلاش است تا به وصالش برسد. اما به ناچار از فراق او رنج میبرد و در صورتی که بخت یاری نکند، به وصال نخواهد رسید. او حسرت میخورد که نتوانسته میوهای از این عشق بچیند و در حسرت وصل او به سر میبرد.
هوش مصنوعی: دیشب ناگهان در خیال خود بهشتی را دیدم که چهره آن دختر زیبا را به تصویر کشیدم.
هوش مصنوعی: من هر جا که میرفتم، در مورد زیباییهای او حرفها و داستانهای زیادی میشنیدم، اما هنوز او را باور نداشتم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهرهاش را با چشمان خود دیدم، خود را خوش شانس و خوش بخت احساس کردم.
هوش مصنوعی: دل خود را به زیباییهای او گره زدم و برای او در دل بسیار رنج کشیدم و اشکهایم به خاطر عشقش ریخته شد.
هوش مصنوعی: من با زیبایی و جذابیت موهای تیرهاش دست و پنجه نرم کردم و با جادو و سحر چشمانش، دلم را تسخیر کردم.
هوش مصنوعی: من در جستجوی زندگی پایدار و جوهر وجودم هستم. وقتی که جانم به لب برسد و در آستانه مرگ باشم، دیگر چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: میوهای از درخت وصال عشق نمیچینم، زیرا در دوران جدایی از او، خوشی چندانی برایم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که خوشی و یاری از سرنوشت من دور است، چه راهکاری میتواند باشد؟ من حتی یک شب هم نتوانستم در کنار او باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا زین پیش بسیار آزمودم
به هر کاری ز تو خشنود بودم
خیالت را پرستشها نمودم
و گر جرمی جز این دارم جهودم
چنین گفت او که من شفقت شنودم
ولی بر هیچکس مُشفق نبودم
که: «ممن طبع ملک میآزمودم
در راز و درونی میگشودم
به استیلای عشقت بر وجودم
به استغنایت از بود و نبودم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.