گنجور

 
جهان ملک خاتون

تو می دانی که جز تو کس ندارم

بدین امید روزی می گذارم

نمی دانم چرا چون زلف خوبان

مسلمانان پریشان روزگارم

دل از دستم برفت اندر فراقش

شبی نگرفت دست دل نگارم

مرا بر دل ز هجران بار بسیار

بده باری مرا در وصل بارم

که در هجران رویت ای دلارام

همیشه خون دل از دیده بارم

اگرچه عاشقان بسیار دارد

بگو آخر که من کی در شمارم

به بستان جهان گر خود گلی هست

منش از آب دیده باز بارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

مو که چون اشتران قانع به خارم

جهازم چوب و خرواری ببارم

بدین مزد قلیل و رنج بسیار

هنوز از روی مالک شرمسارم

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
عراقی

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

اگر با من خوشستی غمگسارم

به آب دیده دست از خود بشویم

کنون کز دست بیرون شد نگارم

نگارا، بر تو نگزینم کسی را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه