چو در عالم تویی درمان دردم
چگونه از در تو بازگردم
غم هجران به جان من اثر کرد
نگر در آب چشم و روی زردم
گمانم بود کز وصلت خورم بر
ولی جز خون دل از تو نخوردم
نکردم جز وفا و مهربانی
بسی جور و جفا از عشق بردم
کنم عهدی که من تا زنده باشم
به گرد کوی مه رویان نگردم
حذر می کن ز دلهای پر آتش
بترش از آب چشم و آه سردم
ندیدم جز جفا و جور و خواری
به جان راه وفاداری سپردم
اگر جفتست او با ناز و عشرت
من مسکین ز خواب و خورد فردم
وفا هر چند جانا در جهان نیست
بگو غیر از وفاداری چه کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شدی رحمش به دل از روی زردم
ببخشودی برین تیمار و دردم
بر او بنشینم و صحرا نوردم
شبانگه سوی خدمت باز گردم
که چون این را اجابت مینکردم
بسی دیدم بلا و سنگ خوردم
مرا گر ز آب حیوان جرعه ریزند
چه عیب آید که در پای تو دردم
چو اطلس بر سر شاهان نشسته
نه قصب آمد که در پای تو بُر دَم
گر آهن بودم از سختی شکستم
[...]
طبیب و تجربت سودی ندارد
چو خواهد رفت جان از جسم مردم
خر مرده نخواهد خاست بر پا
اگر گوشش بگیری خواجه ور دم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.