گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

گل نشاط به بزم شراب پامال است

پیاله در کف مستان چراغ اقبال است

به اشک چشم اسیران کجا نگاه کند

چو موج در ره او آب خضر پامال است

عیان بود به تو پروانه آخر کارت

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

چه منت است اگر شیوه ی وفا آموخت؟

محبتی که به ما می کند، ز ما آموخت

به راه شوق ندانم کدام جلوه ی او

شکسته پایی ما را به نقش پا آموخت

ز دیده آب رود بی غبار کوی توام

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

دلا ز دام صفیری به گلستان بفرست

به دست ناله دعایی به بلبلان بفرست

کسی قبول ندارد که در قفس هستی

پری برای نشانی به آشیان بفرست

تهی مدار چمن را ز گلشن آرایی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

دلم ز نسبت روی تو مهربان گل است

چو عندلیب همه عمر مدح خوان گل است

شکسته رنگ شود گل چو بیندش به چمن

بهار عارض او باعث خزان گل است

ز دیدن تو درآید به ناله مرغ چمن

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

چو شعله گرم درآمد، چو گل به تاب نشست

چراغ باده بیارید کآفتاب نشست

چو ناامید ازو گشت، دل قرار گرفت

سپند سوخته چون شد ز اضطراب نشست

به شمع انجمن ما نسیم محرم نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

پیاله گیر که عذر شراب بی نمک است

حدیث توبه به عهد شباب بی نمک است

به مجلسی که درو جام می نمی رقصد

سرود مطرب و شور رباب بی نمک است

فغان که لذت ازین بزم، رفتگان بردند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

پی شکستن پیمان بهانه بسیار است

گرم خموش نسازی فسانه بسیار است

به هند، شعلهٔ آه ضعیف من چه کند

که چون قلمرو تقویم، خانه بسیار است

ستارگان همه غارتگران سامانند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

به خاک هند مرا تاب زیستن ز کجاست

که چون حباب مرا زندگی به آب و هواست

چنان مدار معاشم ز پهلوی خویش است

که تا فتیله ی داغم ز بندهای قباست

گریختن ز جفای زمانه ممکن نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

به نقش طالع ما چشم قرعه حیران است

کتاب همچو گل از فال ما پریشان است

به خط رسانده بسی عشق ما نکویان را

بیاض دیده ی ما پر ز خط خوبان است

به وادیی که من از شوق گم شدم، کعبه

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

هوای تخت ندارد کسی که گوشه‌نشین است

سر و دلی که به ما داده‌اند تاج و نگین است

به غیر عیب جهان بر زبانشان سخنی نیست

مدار صحبت آزادگان عشق برین است

به سر رویم همه شب به کوی یار و عبث نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

درین چمن هوس عیش، کیمیا طلبی ست

که خنده در دهن غنچه، موج تشنه لبی ست

شکنجه ای بتر از خارخار همت نیست

کرم به دست تهی چون جوانی و عزبی ست

ز فکر حشر عبث نیست گریه ی زاهد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

ز می ملاحظه زاهد مکن که این عیب است

چو غنچه دست تو در قید آستین عیب است

هوس ز وصل تو طرفی نمی تواند بست

به گرد خرمن گل طوف خوشه چین عیب است

ز حسن ساخته نتوان فریب بلبل داد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

بهار آمد و سر تا به سر جهان سبز است

ز فیض ابر، زمین تا به آسمان سبز است

ز خانه بهر چه بیرون رود، که بلبل را

ز یاد رفته چمن، بس که آشیان سبز است

غبار کو که نشیند به دامن صحرا؟

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

بنای توبه ز ابر بهار در خلل است

می دوآتشه عمر دوباره را بدل است

ز شام تا دم صبح است وقت می خوردن

میان روز، بط می خروس بی محل است

کجاست ساغر می تا مرا کند بلبل

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

هما! نصیب تو از من چنان که خواهی نیست

که استخوان مرا مغز همچو ماهی نیست

اگر به خاک شهیدان گذار خواهی کرد

کسی که کشته نمی گردد او سپاهی نیست

هلاک قاعده ی جنگ و صلح طفلانم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

خمار وصل، دلم را ز اضطراب شکست

ز موج رعشه به کف ساغر شراب شکست

پیاله از کف دشمن مگیر، رحمی کن

که استخوان به تن من ز پیچ و تاب شکست

مباش در پی نخوت، نگاه کن که چه دید

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

ز جوش ناله به دل اضطراب بسیار است

چو باد تند شود، موج آب بسیار است

کدام دل که ز شوق لبت در آتش نیست

شراب نیست، وگرنه کباب بسیار است

یکی حقیقت دنیا ز عارفی پرسید

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

ز دوری تو مرا خوشدلی میسر نیست

به غیر خون جگر بی توام به ساغر نیست

دلم به سوی تو پرواز می کند از شوق

که گفته است که مرغ کباب را پر نیست؟

فغان که از پی مکتوب خود به دام امید

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

بهار آمد و ما را به باغ راهی نیست

شکفته شد چمن و رخصت نگاهی نیست

چو لاله در ته باران نشسته آن مستم

که غیر سایه ی ابرم دگر پناهی نیست

شراب با رخ زردم چه کارها که نکرد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

چنان ز گریه ی من اشک همنشینم ریخت

که گریه شد عرق شرم و از جبینم ریخت

فلک موافق هر طبع دید صاف مرا

ازان چو ساغر خورشید بر زمینم ریخت

به من ز عشق تو گردید زندگانی تلخ

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۳
sunny dark_mode