ز دوری تو مرا خوشدلی میسر نیست
به غیر خون جگر بی توام به ساغر نیست
دلم به سوی تو پرواز می کند از شوق
که گفته است که مرغ کباب را پر نیست؟
فغان که از پی مکتوب خود به دام امید
هزار مرغ گرفتم، یکی کبوتر نیست!
چو دید حال مرا، گفت پیر کنعانی
که داغ دوری فرزند چون برادر نیست
چه می، که آب حرام است بی برادر خویش
برین حدیث گواهی چو شیر مادر نیست
درین محیط، تفاوت به چشم معنی بین
ز دست و پا زدن بسته و شناور نیست
بلند و پست جهان هرچه هست در کار است
ز حکمت است که انگشت ها برابر نیست
ز کینه نیست به هنگام گریه آه مرا
که گرد قافله است این، غبار لشکر نیست
ز جور دوست شکایت سلیم نتوان کرد
چه شد که خون مرا ریخت، آب کوثر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزرگوارا دانم که بر خلاف قدر
حقیقت است که جز کردگار قادر نیست
به حکم آنک بد و نیک هر چ پیش آید
مقدّرست به هر حال اگر چ ظاهر نیست
به سعی می نشود هیچ گونه روزی بیش
[...]
وجود من به کف یار جز که ساغر نیست
نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست
چو ساغرم دل پرخون من و تن لاغر
به دست عشق که زرد و نزار و لاغر نیست
به غیر خون مسلمان نمیخورد این عشق
[...]
چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟
چه دیدها؟ که ز نادیدنت به خون تر نیست؟
کدام پشت، که در عهد زلف چون رسنت
ز بس کشیدن بار بلا چو چنبر نیست؟
حکایتی که مرا از غم تو نقش دلست
[...]
مرا به غیر هوای تو، هیچ در سر نیست
بجز وصال رخ تو خیال دیگر نیست
به نکهت شب زلفت دماغ ما تر کن
که همچو بوی دو زلف تو هیچ عنبر نیست
شبی دراز و چو زلف سیاه و بی سر و پای
[...]
خوشا کسیکه نیامد درین سراچه غم
که از کدورت دنیا دلش مکدر نیست
هزار سال بعیش و نشاط اگر گذرد
بیکنفس که بغم بگذرد برابر نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.