به خاک هند مرا تاب زیستن ز کجاست
که چون حباب مرا زندگی به آب و هواست
چنان مدار معاشم ز پهلوی خویش است
که تا فتیله ی داغم ز بندهای قباست
گریختن ز جفای زمانه ممکن نیست
کجا رویم که خورشید گردنامه ی ماست
به چشم اهل کمال آسمان و خورشیدش
به دست طفل دبستان، کتاب شاه و گداست
ز ننگ خدمت مخلوق همچو سایه به خاک
فتاده ام، که نگویند پیش خود برپاست
نهاده شوق رهی پیش پای من که درو
ز چوب تیر، پر مرغ را به دست عصاست
ز حسن داده ترا روزگار سامانی
که احتیاج تو ای بت همین به نام خداست
کسی سلیم سلامت نرفت در ره عشق
چه خارها که درین راه شعله را در پاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست
به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست
اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است
یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای
[...]
در قناعت و توفیق دین و مذهب راست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست
غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست
فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را
[...]
سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست
نسیم باد بکردار عنبر ساراست
سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید
خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست
بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است
[...]
بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.