گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - درباره بی‌بی عالم، همسر شاعر

 

شکسته‌زلف بتی مست در سرای من است

که روی دلکش او باغ دل‌گشای من است

فرشته‌خوی و پری‌روی و آدمی‌رفتار

به جای من مگر او رحمت خدای من است

منم غلامش و خود را غلام من خواند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

مده بغمزه اجازت دو چشم جادو را

کمانکشی تو میاموز ترک و هندورا

مکش کمان و مزن تیر، ما گرفتاریم

بصید خسته میازار دست و بازو را

چه حاجتت به کمان و چه احتیاج به تیر

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

یک امشبی که توئی در برابرم سرمست

گمان مبر که خبر از وجود خویشم هست

نشسته ای تو، من و شمع ایستاده بپای

تو مست باده و من مست چشم باده پرست

قسم بجان تو کز جان و از جهان برخاست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

شکسته زلف یکی ترک مست یار منست

که آرمیده چو جان سخت در کنار من است

بهر چه امر کند من باختیار ویم

بهر چه حکم کنم او باختیار من است

شبی که دیرتر آیم بخانه از بازار

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

شه وجود عجب قاصدی فرستاده است

بدست او چه عجب خط رحمتی داده است

که باز باید از آنسوی آسمان بپرد

هر آنکه از ازل از پشت آسمان زاده است

تو ماه کنعان در قعر چاه کنعانی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

دو چشم مست تو کز خواب ناز برخیزد

هزار فتنه ز چین و طراز بر خیزد

کسی بطره کوتاه تو نیارد چنگ

مگر که از سر عمر دراز برخیزد

هر آنکه جان و سر اندر سر هوای تو کرد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

معاشران قدح نوش اگر صواب کنند

برای من که یک امشب وداع خواب کنند

شبی خوش است و بتی ماهروی و وقتی جمع

بساط مجلس عشرت بماهتات کنند

رسیده شاهدکی مست و خوان و کیسه تهی است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

بیا که طره تو میل شور و شر دارد

بیا که چهره تو جلوه دگر دارد

بیا که جز قد تو کس ندیده قامت سرو

که سیب و نار و گل و لاله بارو بر دارد

بیا که هر چه سر زلف تو شکسته تر است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

بنقد حال شدم خاک هر چه بادا باد

مگر بکوی تو روزیم در رساند باد

دگر ز عشق تو فریاد و ناله می نکنم

که خاک را نسزد هیچ ناله و فریاد

شویم خاک و شود سنگ خاک ما و هنوز

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

خوشا شراب و جوانی و می ببانگ سرود

تنعمی به از این در جهان نخواهد بود

نگار مهوش و ساقی بحالت مستی

شراب بی غش و صافی بناله دف و رود

گر این بپای شود هست گلبنی بی خار

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

بهار شد که جهان خرمی ز سر گیرد

جهان جوان شود و رونقی دگر گیرد

خوش آنکه بر لب جو با نگار دل جوئی

دماغ تر کند و جام باده در گیرد

نسیم باد بهاران بر آتش دل من

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

نه درد جوی و نه اندر هوای درمان باش

هرآنچه پیر خرد گویدت بفرمان باش

بروی باد هوس بر فراز مسند عفل

پری و دیو بفرمان کن و سلیمان باش

کرامت همه عالم بخوی انسانی است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

بدستم افتد اگر باز زلف پر شکنش

پریش تر کنم از کار و بار خویشتنش

بخایم آن لب و دندان چون شکر چندان

که جوی خون رود از لعل لب، چو چشم منش

منش چگونه توانم که در بغل گیرم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

تو خواجه‌ای و منت چون غلامِ حلقه‌به‌گوش

بگیر گوش و به هر کس بخواهی‌ام بفروش

شود شبی که چو بختم ز در درآیی و من

چو جان به بر کشمت یا چو جامه در آغوش؟

هر آنچه تلخ بگویی از آن لب شیرین

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

بجرم آنکه تو خون کرده ای دل ما را

زنیم بوسه بلعل تو تا بخون آریم

هزار خون تو بگردن گرفته ای، ما دست

بحیرتیم که در گردن تو چون آریم

بچشم نرگس اگر سوی ما چمن نگرد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

بیا که روی سوی کوی میفروش کنیم

بکوی میکده مانند خم، خروش کنیم

برای محکم و بخت جوان و عزم درست

ز دست پیر مغان جام باده نوش کنیم

هر آنچه حضرت پیر مغان بفرماید

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

بر آن سرم که بکوی مغان سرای کنم

دو سال کامل خدمت بمغ خدای کنم

بمن سپار دل خویش را که در چل روز

منش بمیکده، جام جهان نمای کنم

ز چشم ساقی و از روی باده دارم شرم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

شبی که تنگ لبت را چو جان ببر گیرم

چو جان نه بلکه زجان نیز تنگ تر گیرم

ز فرق سر زنمت بوسه تا بحقه ناف

هزار بار و دگر باره اش ز سر گیرم

چه جام جان بلب آرم تهی کنم قالب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

بچنگ دیو اسیرم بدست غول زبون

خدای را مددی ای دلیل راهنمون

شب است و روی زمین تیره و فلک تیره

جهانیان همه اندر بپرده سیه گون

همه زئاثر شیر و همه زلازل غول

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

نکرده ای ببر ای سرو جامه گلگون

که گشته ای ز شهیدان خویش غرقه بخون

قباس سرخ ببر کرده ای نمیدانم

و یا ز تاب بدن گشته جامه ات گلگون

رخت برنگ قبا، جامه ات بر تگ بدن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode