بدستم افتد اگر باز زلف پر شکنش
پریش تر کنم از کار و بار خویشتنش
بخایم آن لب و دندان چون شکر چندان
که جوی خون رود از لعل لب، چو چشم منش
منش چگونه توانم که در بغل گیرم
که تاب جامه ندارد ز نازکی بدنش
چه گلشنی است پر از میوه لیک حیف که دست
نمیرسد به به و سیب غارض و ذقنش
چه باغ خرم سبزی است لیک نتوان چید
گلی ز نسترن و غنچه ای ز یاسمنش
اگر بنزد لبش، پسته لب بخنده گشاد
غمین مشو که بیک سنگ خورد شد دهنش
کدام باغ در اینشهر و این دیار حبیب
چه او گلی و چو من بلبلی است در چمنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توضیح میدهد که شاعر به زیبایی و نازککاری معشوقش اشاره میکند. او در بیان احساساتش از زلف و لب معشوق صحبت میکند و ناتوانی خود را در نزدیک شدن به او نشان میدهد. شاعر با تشبیهات مختلف از گل و باغ، زیبایی معشوق را توصیف کرده و همچنین از درد و حسرتی که به خاطر دوری از او دارد سخن میگوید. در نهایت، او معشوق را به گلی در باغی تشبیه میکند که خودش، همچون بلبل، در جستجوی اوست.
هوش مصنوعی: اگر زلف پرپیچ و خم او به دستم بیفتد، آنقدر به هم میزنمش که از کار و زندگیاش بیخبر شود.
هوش مصنوعی: میخواهم آن لب و دندان را که مانند شکر شیریناند، به قدری که از لبی خوشرنگ، مانند جوی خون سرازیر شود، همچون چشم من.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم او را در آغوش بگیرم در حالی که لباسش به خاطر نازکی و لطافت بدنش تاب تحمل ندارد؟
هوش مصنوعی: این باغ پر از میوههای خوشمزه است، اما افسوس که نمیتوان به آنها دسترسی پیدا کرد، حتی به گلابی و سیبهای خوشطعم و زیبایی که در آنجا وجود دارند.
هوش مصنوعی: باغی سرشار از سرسبزی و شادابی وجود دارد، اما نمیتوان از آن گلهای نسترن یا غنچههای یاسمن برداشت کرد.
هوش مصنوعی: اگر پیش لبهایش پستهای بخندد، نگران نباش که ممکن است بهخاطر یک سنگ دهنش آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: در این شهر و دیار کدام باغ وجود دارد که محبوب من در آنجا باشد؟ چون او مانند گلی است و من هم مانند بلبلی هستم که در باغ او زندگی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید
که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش
لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد
هنوز ناشده از لب طروات لبنش
هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش
کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
دل شکسته اگر زلف او بیا غالی
کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک
[...]
درست گشت همانا شکستگّی منش
که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش
دل شکسته بزلفش اگر برآغالی
کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش
دگر ندید کسی تندرست زلفش را
[...]
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق
بدان همیکند و درکشم به خویشتنش
ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف
[...]
قبا و پیرهن او که می رسد به تنش
من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش
کرشمه می کند و مردمان همی میرند
چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش
عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.