گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بجرم آنکه تو خون کرده ای دل ما را

زنیم بوسه بلعل تو تا بخون آریم

هزار خون تو بگردن گرفته ای، ما دست

بحیرتیم که در گردن تو چون آریم

بچشم نرگس اگر سوی ما چمن نگرد

زبان سوسن او از قفا برون آریم

گرفت لاله قدح، گل گشاده لب بفرح

بیا که باده گلرنگ لاله گون آریم

کنونکه زلف تو سر حلقه مجانین است

سزد که سر همه در حلقه جنون آریم

اگر بشادی عالم غم حبیب حساب

کنند، خلق کم آرند و ما فزون آریم