گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

نه درد جوی و نه اندر هوای درمان باش

هرآنچه پیر خرد گویدت بفرمان باش

بروی باد هوس بر فراز مسند عفل

پری و دیو بفرمان کن و سلیمان باش

کرامت همه عالم بخوی انسانی است

اگر کرامت جوئی، بخوی انسان باش

ز دیو و دد مطلب خوی و بوی انسانی

چنو که انسان فرمایدت بد انسان باش

اگر ز دست و زبانت همه مسلمانان

سلامتند، بکیش خرد مسلمان باش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

اگر رفیقِ شفیقی درست پیمان باش

حریفِ خانه و گرمابه و گلستان باش

شِکَنجِ زلفِ پریشان به دستِ باد مده

مگو که خاطرِ عُشّاق، گو پریشان باش

گَرَت هواست که با خِضْر همنشین باشی

[...]

صائب تبریزی

ز خارزار تعلق ، کشیده دامان باش

به هر چه می کشدت دل ،ازان گریزان باش

قد نهال خم از بار منت ثمرست

ثمر قبول مکن سرو این گلستان باش

درین دو هفته که چون گل درین گلستانی

[...]

سلیم تهرانی

چو گل که گفت درین باغ شاد و خندان باش

به حال خویش چو تاک بریده گریان باش

درین چمن که زند برق فتنه تیغ به ابر

تمام سر شو و چون غنچه در گریبان باش

نکرد فایده ای از تلاش ساحل، موج

[...]

واعظ قزوینی

چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش

معاش خلق جهان را تو میر سامان باش

چو گوهر، از گره کار هیچکس مگذر

بحل آن، همه استادگی چو دندان باش

مخور ز سنگدلی، چون نمک بهر دل ریش

[...]

سیدای نسفی

دلا ز بزم حریفان چو غنچه پنهان باش

بپوش دیده و دور از شکست دوران باش

برو ز گلشن و در گوشه بیابان باش

ز خارزار تعلق کشیده دامان باش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه