گنجور

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۳

 

دوش آمد ببر آن ساقی مهوش ما را

ساغری داد از آن باده بیغش ما را

گر مشوش نه دل شیفتگان خواست چرا

زلف آشفته او کرد مشوش ما را

آتشی داد کز آن باده بدن شعله کشید

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۸

 

خوش درآمد سحری مهوشی از در ما را

محفل دل ز رخش گشت منور ما را

ساقی ار گردش ساغر نبود باکی نیست

چشم گردان تو بس گردش ساغر ما را

حاجت عنبر و مشگی نبود زانکه مشام

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۹

 

جائی ار نیست دلا سوی مناجات مرا

بس بود منزل جان کوی خرابات مرا

حاجت خویش بر غیر چرا عرضه دهم

طاق ابروی تو بس قبله حاجات مرا

ماه خوبانی و خورشید صفت هست عیان

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۳

 

تا زند سینه ز صهبای غمت جوش مرا

کی زبان میشود از ذکر تو خاموش مرا

پای تو سر همه آغوشم و پیوسته بود

دست با شاهد عشق تو در آغوش مرا

ساقی عشق سوی میکده با بربط و نی

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۵

 

در خرابات مغان تا که مقامست مرا

صحبت پیر و جوان شیشه و جامست مرا

بغلامی تو تا بسته ام ای شاه کمر

شاه آفاق کمربسته غلامست مرا

مرغ دل کی بشود صید بدام دگری

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۳۳

 

بزم عشق است و همه شیشه و جامست اینجا

هرچه جز مستی عشق است حرامست اینجا

باده خواران همه افتاده ز می مست و خراب

آنکه هشیار نشسته است کدامست اینجا

روز اول که دلم خال و خطش دید بگفت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۴۷

 

تا بکی دم زنی ای شیخ باکراه غریب

مگرت نیست خبر از دل آگاه غریب

دو جهان را بدمی سوزد و بر باد دهد

چون کشد شعله ز دل آه سحرگاه غریب

هادی راه غریبان بخدا هست خدا

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۴۸

 

بگذر از صومعه و خانه خمار طلب

خرقه و سبحه بیفکن بت و زنار طلب

عشق جانان طلب واز سر و دستار مگو

کی کند عاشق جانان سر و دستار طلب

چند جوئی چو خران جنت پر آب و علف

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۴۹

 

آب حیوان طلبی از در میخانه طلب

جوهر جان طلبی از لب پیمانه طلب

تا بکی مدرسه و چوب مدرس خوردن

جام می نوش کن مجلس رندانه طلب

زاهد آزار دل سوختگان بیش مده

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۶۰

 

شمعی از حسن تو هر جا که برافروخته است

جان عشاق چه پروانه بسی سوخته است

جامه دلبری و حسن بابریشم ناز

بر قد سرو تو استاد ازل دوخته است

هرگز ای جان نخرندش بجوی اهل نیاز

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۲

 

اینکه ویران شده از سیل فنا خانه ماست

مخزن گنج بقادر دل ویرانه ماست

مینماید بجهان آنچه ز پیدا و نهان

همه یک پرتو حسن رخ جانانه ماست

گرچه هر دم ز بد و نیک جهان دم نزدیم

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۷

 

یوسف مصر دلم از چه ز کنعان بگذشت

صبح وصلم بدمید و شب هجران بگذشت

از حرم هرکه درآمد بدر دیر مغان

کفر زلف تو بدید از سر ایمان بگذشت

هرکه بگشاد برخسار تو جانا نظری

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۸

 

یارب این ساغر پرجوش ز خمخانه کیست

هوش ما برد ندانیم که پیمانه کیست

کس درآن باده مرد افکن گلرنگ نیافت

کاین همه کیفیت از نرگس مستانه کیست

بسکه دلها شده ویران ز پی گنج غمش

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۹

 

این گل گلشن دل یا رخ دلدار منست

غنچه گلبن جان یا دهن یار منست

موسی اینجا ارنی گوی چرا روننهد

کاتش طور وی ازآه شرربار منست

صنما کافر عشقم بحرم چون بروم

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۸۶

 

راست گویم قد دلجوی تو بیچیزی نیست

کج نگویم خم ابروی تو بیچیزی نیست

فتنه در خواب عدم بود که من میگفتم

سحر آن نرگس جادوی تو بیچیزی نیست

دل که هست ابروی محرابی تو قبله گهش

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۸۸

 

کوی دلدار بهشت است چمن نتوان گفت

نقش پایش گل و نسرین و سمن نتوان گفت

بسکه داده بخطش خط غلامی عنبر

گیسویش را بخطا مشک ختن نتوان گفت

شود از شرم و حیا بسکه گلشن غرق گلاب

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۸۹

 

دوش رندی بخرابات مرا فاش بگفت

کز چه رو شیشه می کرده ای در خرقه نهفت

خرقه بر تن بدر و شیشه می فاش بنوش

هیچ پروا مکن از زاهدی افسانه که گفت

در گلستان جهان تا که فلک یاد دهد

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۹۷

 

دوش از غمکده هجر نجاتم دادند

مرده بودم بوصال تو حیاتم دادند

از خطت بر ورق او رقم حسن زدند

بر در میکده عشق براتم دادند

می توحید بجام از خم عدلم کردند

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۹۸

 

دوش در مصطب جان باده ذاتم دادند

باده ذات ز معنای صفاتم دادند

شادی مرحله عشق بره روی نهاد

از غم بادیه عقل نجاتم دادند

روش خواجگی از برهمنان پرسیدم

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۳

 

لب گلبرگ تو کش جان ز تکلم ریزد

غنچه را خون بدل از رشک تبسم ریزد

جز می لعل تو جانرا نکند دفع خمار

ساقی انگور بهشت از همه در خم ریزد

محفل آرای که شد ماه من امشب که زرشک

[...]

نورعلیشاه
 
 
۱
۲