گنجور

 
نورعلیشاه

جائی ار نیست دلا سوی مناجات مرا

بس بود منزل جان کوی خرابات مرا

حاجت خویش بر غیر چرا عرضه دهم

طاق ابروی تو بس قبله حاجات مرا

ماه خوبانی و خورشید صفت هست عیان

عکس رخسار تو آئینه ذرات مرا

باری از عقل مرا هیچ مهمی نگشود

عشق تو آمد و شد فتح مهمات مرا

دیدم از قد تو بر لوح دل و جان الفی

شد مصور بنظر معنی آیات مرا

پیر ارشادم و در عشق تو پیوسته بود

کشف اسرار ز روی تو کرامات مرا

سالها نفی جهان کردم و خود نیست شدم

تا شد از نور علی هیئت اثبات مرا