تا زند سینه ز صهبای غمت جوش مرا
کی زبان میشود از ذکر تو خاموش مرا
پای تو سر همه آغوشم و پیوسته بود
دست با شاهد عشق تو در آغوش مرا
ساقی عشق سوی میکده با بربط و نی
ساغری داده بکف وقت سحر دوش مرا
وه چه ساغر که چو نوشیدمش از نشئه آن
عقل مدهوش شد و هوش فراموش مرا
واندر آنحالت مستی که نبودم هوشی
آمد از ساز فلک نغمه در گوش مرا
نغمه ای بود که سکان فلک میگفتند
از پی تهنیت باده همه نوش مرا
گرچه نور علی و ساقی سرمستانم
رفت از آن نشأه ندانم بکجا هوش مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و مستی شاعر است. او از درد و غم عشق میگوید که مانند صهبای شراب بر سینهاش جوشیده و او را به سخن گفتن واداشته است. شاعر به محبت و پیوندش با معشوق اشاره میکند و میگوید که هر لحظه انرژی و شوق عشق را در آغوش خود حس میکند. او از ساقی و میخانهای یاد میکند که سبب سرمستی و فراموشی عقلش شده است. در مستی خود، نغمهای celestial به گوشش میرسد که نشاندهنده شادی و تهنیت باده است. نهایتاً، شاعر از سردرگمی خود در اثر این حال میگوید که نمیداند به کجا رفته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غم تو در دل من شعلهور است، سینهام از آن میجوشد و زبانم از یاد تو خاموش نمیشود.
هوش مصنوعی: پای تو نقطهی اوج تمام احساسات من است و همیشه دستانم با عشق تو در آغوش هم قرار دارد.
هوش مصنوعی: در هنگام صبح، دلبر محبت به سمت میخانه آمده و در دستش ساز و نواست. او یک جام شراب به من داده، و من به شدت تحت تأثیر عشق و موسیقی قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: چه جام زیبایی که وقتی آن را نوشیدم، از شدت نشئهاش عقل و هوش مرا از یاد برد.
هوش مصنوعی: در آن حالت مستی که هوشیاری نداشتم، نغمهای از ساز آسمان به گوشم رسید.
هوش مصنوعی: آوایی بود که میگفتند آسمان بهخاطر تبریک گفتن به من، همهی باده را نوشید.
هوش مصنوعی: اگرچه نور علی و ساقی مستیهایم رخت بربستهاند، اما از آن حالت سرخوشی نمیدانم هوش و حواسم را کجا برده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
[...]
گرچه کردی تو به یک بار فراموش مرا
نرود یاد تو از خاطر مدهوش مرا
از خدا دولت وصلت به دعا می خواهم
تا کشی رغم بداندیش در آغوش مرا
زهر و تریاک و گل و خار به هم بنهادند
[...]
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟
شور صد بزم بود در لب خاموش مرا
می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق
گر چه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا
جوش بی تابی من چون دل دریا ذاتی است
[...]
نیست غیر از وصل آبی آتش جوش مرا
مرهمی جز دوست نبود زخم آغوش مرا
بر سرم سودای جانان، بسکه پا افشرده است
باده پرزور نتواند برد هوش مرا
شد ز خامی در سر کار هوس عهد شباب
[...]
خط رخسار تو شبها برد از هوش مرا
پر ز مهتاب شود هاله آغوش مرا
به تماشای تو هرگاه که بی خود گردم
نبض جنباند و فریاد کند گوش مرا
پرده چشم حجاب دل روشن نشود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.