گنجور

 
نورعلیشاه

خوش درآمد سحری مهوشی از در ما را

محفل دل ز رخش گشت منور ما را

ساقی ار گردش ساغر نبود باکی نیست

چشم گردان تو بس گردش ساغر ما را

حاجت عنبر و مشگی نبود زانکه مشام

نافه چین شده زان زلف معنبر ما را

دوش وقت سحر ایدل سوی میخانه عشق

ساغری داد بکف ساقی کوثر ما را

وه چه ساغر که از آن قطره چون ریخت بکام

بحر معنی بنظر گشت مصور ما را

نیست اندیشه ام از جنت و دوزخ که بود

شافع روز جزا آل پیمبر ما را

تا بود نور علی جلوه گر ای دل بجهان

کی شود آینه سینه مکدر ما را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode