گنجور

 
نورعلیشاه

این گل گلشن دل یا رخ دلدار منست

غنچه گلبن جان یا دهن یار منست

موسی اینجا ارنی گوی چرا روننهد

کاتش طور وی ازآه شرربار منست

صنما کافر عشقم بحرم چون بروم

کوی تو میکده و موی تو زنار منست

گر کشم باده از لعل لبت کار مدار

زانکه از لعل لبت باده کشی کار منست

من که در بستر غم سربودم بالش درد

جز غم و درد تو جانا که پرستار منست

ساقیا در قدح آن حمرت عکس می ناب

از گل روی تویا ز اشگ چه گلنار منست

شده تا طالعم از مشرق دل نور علی

سینه از پرتو آن مطلع انوار منست