گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

بر سر کوی خرابات مقامی‌ست مرا

نه غم ننگ و نه اندیشهٔ نامی‌ست مرا

می‌روم تا چه کند مکرمت باده‌فروش

نقد جانی به کف و حسرت جامی‌ست مرا

ای اسیران قفس گوش بدارید فراز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

بگذر ای ناصح فرزانه ز افسانهٔ ما

بگذارید به ما این دل دیوانهٔ ما

ما به دیوانگی افسانهٔ شهریم ولی

عاقلان نیک بخوابند ز افسانهٔ ما

ساغری از کف ساقی مگر آریم به دست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

درد چون نیست چه تأثیر بود درمان را

گوی شو تا که ببینی اثر چوگان را

از من ای خاک در دوست خدا را بپذیر

بکجا باز برم این سر بی سامان را

چه عجب خلق اگر از تو بغفلت گذرند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

جز بجان کس نشناسد صفت جانان را

هم بجانان بنگر تا بشناسی جان را

نیست هستی بجز از هستی و هستی همه اوست

خواجه بیهوده بخود می نهد این بهتان را

هوس خرمی از سر بنه ای طالب دوست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

منع نظاره روا نیست تماشایی را

ورنه فرقی نبود زشتی و زیبایی را

یار ما شاهد هر جمع بود وین عجب است

که بخود ره ندهد عاشق هر جایی را

وقتم امشب همه در صحبت بیگانه برفت

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

در دلم جلوه نما یا شمری فرسنگ است

پیش یک جلوه ی تو عرصه ی عالم تنگ است

سنگ بردار که در جام علایق زهر است

جام بگذار که در دست حوادث سنگ است

پا بسر تا ننهی سر ننهی بر در دوست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

زنده بی عشق کسی در همه ی عالم نیست

وانکه بی عشق بماند نفسی آدم نیست

تا چه باشد بسر پیر خرابات که من

بیکی جرعه می اندیشه ام از عالم نیست

غم و شادی که بیک لحظه دگرگون گردد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

حاصل هر دو جهان خوشه ای از خرمن ماست

ساحت کون و مکان گوشه ای از مسکن ماست

چشم بر بند و به ظلمتکده ی فقر در آی

تا ببینی که فروغ فلک از روزن ماست

چشمه ی کوثر و آن باغ دلارای بهشت

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

غم به جایی فکند رخت که غمخواری هست

ای خوش آنجا که نه یاری نه پرستاری هست

هر که یار دگرش نیست خدا یار ویست

هر که کاری بکسش نیست باوکاری هست

آنکه اندیشه ی گلزار و گلشن در سر نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

راه بیرون شدن از هر دو جهانم هوس است

خیمه بیرون زدن از کون و مکانم هوس است

تن ناپاکم و این جان هوسناکم کشت

زندگانی نفسی بی تن و جانم هوس است

خلوتی کو که بر آرم نفسی دور از خویش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

خاک بادا بسری کش اثر از سنگی نیست

چاک آن سینه که کارش بدل تنگی نیست

ادب بندگی از خیل خردمندان جوی

عاشقان را بجز از عشق تو فرهنگی نیست

راه عشاق زند مطرب از این پرده تو نیز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

زاهد ار ره ندهد خانه ی خماری هست

وجه می گر نرسد خرقه و دستاری هست

رفتنش بی سببی نیست ازین ره که طبیب

گذرد بر سر آن کوچه که بیماری هست

میرسد یار و بیاران نگران است ولی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

شاهد ما چه غم ار پرده دروقلاش است

آفتاب است و نهان از نظر خفاش است

مردمان بیشتر آنست که غافل گذرند

زحدیثی که بهر کوچه و برزن فاش است

دل بی عشق بهر لحظه اسیر هوسی ست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

گر بسوزیم بآتش همه گویند سزاست

در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست

گر بخوانی زعطا سر زخطا در پیش است

ور برانی بجفا روی امیدم بقفاست

من بخود هر چه کنم گر کرم است آن ستم است

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

وقت آن شد که ز میخانه در آیم سر مست

لب ساغر بلب و طره ی ساقی در دست

کف زنان، دست فشان، از دو جهان بر دو جهان

پرده بردارم و بیرون فکنم هرچه که هست

تا که آید بمیان تیغ برآرم ز نیام

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

اگرت دیده و دل شیفته و گریان نیست

برو ای خواجه که در عشق ترا فرمان نیست

منظر دوست چرا از نظری اشک فشان

نوبهاریست که دروی اثر از باران نیست

روی بیگانه چو روز است ولی روز فراق

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

سر نهادیم به سودای کسی کاین سر ازوست

نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر ازوست

گر گل افشاند و گر سنگ زند چتوان کرد

مجلس و ساقی و مینا و می و ساغر ازوست

کر به توفان شکند یا که به ساحل فکند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

چشم صاحبنظران خیره بر آن ایوان است

که بهر سو نگری حلوه که جانان است

عکسها در نظر آیند ولی یک اصل است

جسمها جلوه گر آینده ولی یک جان است

دیده ی اصل نگر شیفته ی صورت عکس

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست

که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست

خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست

وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست

عقل در کشمکش نفس درنگی نکند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

روز آسایش و آرایش و دین و دنیاست

روز افزایش و فضل و کرم و بذل و عطاست

هر طرف میگذری مجلس شکر است و سپاس

هر کجا مینگری حلقه ی ذکر است و دعاست

هر کجا دل همه خرسندی و وجداست و نشاط

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode