گنجور

 
نشاط اصفهانی

خاک بادا بسری کش اثر از سنگی نیست

چاک آن سینه که کارش بدل تنگی نیست

ادب بندگی از خیل خردمندان جوی

عاشقان را بجز از عشق تو فرهنگی نیست

راه عشاق زند مطرب از این پرده تو نیز

پرده بردار کزین خوبتر آهنگی نیست

من که بد نام جهانم بخرابات شوم

که در آنجا خبر از نامی و از ننگی نیست

دل چو آیینه اگر میطلبی عشق طلب

عشق کم ز آتش و دل سخت تر از سنگی نیست

مهربانی چه کند آن که نبودش کینی

متصور نشود صلحی اگر جنگی نیست

عجبی نیست نشاط از تو اگر تنگدل است

هرکجا تنگ لبی نیست که دلتنگی نیست