جز بجان کس نشناسد صفت جانان را
هم بجانان بنگر تا بشناسی جان را
نیست هستی بجز از هستی و هستی همه اوست
خواجه بیهوده بخود می نهد این بهتان را
هوس خرمی از سر بنه ای طالب دوست
آتش افروز بخاری نخرد بستان را
ره چو مقصد بود آن به نبود پایانش
عاشق آن نیست که اندیشه کند پایان را
عشق نیران طلبش میبرد از باغ نعیم
ورنه آدم نپسندد بخود این حرمان را
کافرم خواند یکی وان دگرم مؤمن گفت
عشق هم کفر ببرد از من و هم ایمان را
رو خرابی طلب ای دل که نگیرند خراج
جز ز آباد و نبخشند مگر ویران را
در هوسخانه ی تن دیربماندیم، کجاست
مرگ تا برکند این لعبگه شیطان را
کشتی از لطمه ی موجی شکند، کوش نشاط
تا شوی بحر و بهم درشکنی توفان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و مفهوم وجود نوشته شده است. شاعر میفرماید که تنها کسی که جان را تجربه کرده، میتواند حقیقت آن را بشناسد. هستی فقط از وجود خداوند سرچشمه میگیرد و انسانها نمیتوانند به خود نسبتهای بیاساس دهند. عشق حقیقی آدمی را از باغ لذتها فراتر میبرد و اگر عاشق واقعی باشد، به پایان اندیشه نمیکند. شاعر اشاره میکند که عشق میتواند هم کفر و هم ایمان باشد و تاکید میکند که باید از ویرانی و خرابی دل نترسید، زیرا زندگی مادی زودگذر است. در نهایت، او از لذتهای دنیوی و موانع آن رنج میبرد و از خواندن عشق و سرنوشت خود سخن میگوید.
هوش مصنوعی: فقط کسی که جان دارد، ویژگیهای محبوب خود را درک نمیکند. برای شناخت جان، باید به جانان نگاه کنی.
هوش مصنوعی: هیچ وجودی جز وجود او نیست و تمام وجود متعلق به اوست. پس چرا آقایی به خود این اتهام را میزند؟
هوش مصنوعی: اگر به لذتهای دنیوی و خوشیهای زودگذر فکر کنی، در حقیقت خود را از دوستی با خدا دور کردهای. عشق و محبت به خداوند و زیباییهای معنوی ارزشمندتر از هر خوشی زودگذر است.
هوش مصنوعی: اگر راه به مقصد برسد، دیگر پایانی برای آن وجود ندارد. عاشق کسی نیست که به پایان فکر کند.
هوش مصنوعی: عشق انسان را به سمت بهشتی میبرد، اما اگر عشق نباشد، انسان تحمل این نقص و محرومیت را نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: یکی مرا کافر نامید و دیگری مؤمن خواند. عشق چنان حالتی در من ایجاد کرده است که هم کفر را از من برده و هم ایمان را.
هوش مصنوعی: ای دل، بر خرابی و ویرانی بشتاب، زیرا تنها از جایی که آباد است مالی نمیگیرند و چیزی به جز ویرانهها نمیبخشند.
هوش مصنوعی: ما در این دنیای مادی و فانی مدت زیادی را سپری کردیم، کجاست مرگ تا این بازیچهی شیطانی را از ما بگیرد؟
هوش مصنوعی: کشتی ممکن است به خاطر ضربهی امواج بشکند، اما تو تلاش کن که با شادابی و نشاط، همچون دریایی باشی که در برابر طوفان قویتر از همیشه ایستادگی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
[...]
می بیارید و به می تازه کنید ایمان را
غم جنّات و جهنم نبود رندان را
ترک خود گیر که با خود به مکانی نرسی
که در آن کوی مجالی نبود رضوان را
عاقلان را به مقامات مجانین ره نیست
[...]
در دل عاشق اگر قدر بود جانان را
نظر آنست که در چشم نیارد جان را
تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر
خود به جان تو نباشد طمعی جانان را
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
[...]
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوشالحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچهٔ بادهفروش
[...]
وقت آن شد که می ناب دهی مستان را
خاصه من بیدل شوریده سرگردان را
قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است
تا ز خود دور کنم این سر و این سامان را
شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.