زاهد ار ره ندهد خانه ی خماری هست
وجه می گر نرسد خرقه و دستاری هست
رفتنش بی سببی نیست ازین ره که طبیب
گذرد بر سر آن کوچه که بیماری هست
میرسد یار و بیاران نگران است ولی
همه دانند که پنهان بمنش کاری هست
ای رفیقان بسلامت ره منزل گیرید
که مرا تا بدر دیر مغان کاری هست
غم گرفتست فرو مجلس میخواران را
مگر امروز درین میکده هشیاری هست
گل فردوس نگیرد زکف حور کسی
که در این بادیه اش قسمتی از خاری هست
شاید ار بر سر کوی تو بود جای نشاط
بلبلی هست بهر خانه که گلزاری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای زهد و میخانه پرداخته است. شاعر از زاهدانی صحبت میکند که خود را از خوشیها و لذتها جدا کردهاند و بر این امر تأکید دارد که راهی که آنها میروند، به ناچار بیدلیل نیست، زیرا طبیب به محله بیماران میگذرد. همچنین، شاعر به آمدن یاری اشاره میکند که نگران است و از وجود مسائل پنهان خبر میدهد. او از دوستانش میخواهد که به سلامت به مقصد برسند، چون خود درگیر مسائلی در دیر مغان است. در همین حین، غم نیز فضای میخانه را گرفته است. شاعر تصریح میکند که در این دنیا، کسی نمیتواند خوشبختی واقعی را درک کند و اشاره میکند که شادی و نشاط واقعی در جایی حاصل میشود که گلزاری وجود داشته باشد. در نهایت، مضمون کلی شعر به تضاد میان زهد و خوشی، درد و شفا، و غم و شادی میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر زاهد به کسی راهی به سوی دنیای شراب ندهد، دلیلی بر این نیست که نعمتهای خوشی وجود ندارد. اگر پولی برای خرید شراب نباشد، باز هم لباس پرهیزکاری و ظاهر زاهدانه فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: برویش بیدلیل نیست، چرا که پزشک در آن مسیر از کنار کوچهای میگذرد که بیمارانی در آنجا هستند.
هوش مصنوعی: یار میرسد و دوستان نگران هستند، اما همه مطمئن هستند که کاری در دل او نهفته است که از دیدهها پنهان است.
هوش مصنوعی: ای دوستان، به سلامتی به سوی مقصد راه بپیمایید؛ چون برای من در این راه تا به میخانه کار و وظیفهای هست.
هوش مصنوعی: امروز در محفل میخواران، غم و ناراحتی حاکم شده است، گویا در این میکده حالتی غیر عادی وجود دارد و کسی در حال هشیاری است.
هوش مصنوعی: گل بهشتی به دست کسی نمیرسد که در این بیابان بخشی از خاری را در اختیار دارد.
هوش مصنوعی: شاید اگر در کوچههای تو باشم، جایی برای شادی بلبلی وجود دارد؛ زیرا هر خانهای که باغ گلی داشته باشد، جالب و شاداب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
[...]
گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند
بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست
گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک
[...]
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
[...]
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست
مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست
یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست
گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست
[...]
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست
با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.