گنجور

 
نشاط اصفهانی

راه بیرون شدن از هر دو جهانم هوس است

خیمه بیرون زدن از کون و مکانم هوس است

تن ناپاکم و این جان هوسناکم کشت

زندگانی نفسی بی تن و جانم هوس است

خلوتی کو که بر آرم نفسی دور از خویش

نه همین دوری از ابنای زمانم هوس است

خرقه در خانه نهم موزه و دستار براه

گذری تا بدر دیر مغانم هوس است

پیرم و حسرت دوران جوانی دارم

نظری بر رخ آن تازه جوانم هوس است

یک ره از پیروی شیخ ندیدم اثری

قدمی بر اثر مغبچگانم هوس است

سود بازار جهان گر همه اینست نشاط

من سودا زده زین مایه زیانم هوس است

تا دعای شه از این پس به فراغت گویم

کنجی آسوده ز غوغای جهانم هوس است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode