گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

نیست هرگز به بد و نیک جهان کار مرا

هست یکسان به برم سبحه و زنار مرا

آب آیینه ز عکس رخ من گل گردد

گرد غم بس که نشسته است به رخسار مرا

چون حبابم نبود حوصله رطل گران

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

دل غمدیده به دنبال کسی افتادست

دادخواهی ز پی دادرسی افتادست

از من خسته خدا را به تغافل مگذار

که مرا کار به آخر نفسی افتادست

حسرت مرغ اسیری کشدم کز دامی

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست

وه ازین آتش پنهان شرری پیدا نیست

به خدنگم چو زدی سینهٔ گرمم مشکاف

که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست

شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

سینه گرم و مژه خونبار و سحر نزدیک است

باخبر باش که آهم به اثر نزدیک است

به رفیقان وطن کیست که از ما گوید

که به ساحل نرسیدیم و خطر نزدیک است

منم آن باغ که دارد به کمین صد آفت

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

هر کسی را که چو من دیده خونباری هست

می توان یافت که در پای دلش خاری هست

دلخراش است دگر ناله مرغان چمن

در خم دام مگر تازه گرفتاری هست

قفس ای کاش که بر شاخ گلی آویزند

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

میرسد یار و دریغا سروسامانم نیست

تحفه ای جز گهر اشگ بدامانم نیست

عاشقم عاشق و پروا، ز رقیبانم نیست

آتشم آتش و پروا، ز مغیلانم نیست

در تماشای بهشتم ز خیال رخ دوست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست

رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست

از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز

شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست

مردم دیده ام از حسرت رویت بازست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

از تو چون هر نفسم بر فلک افغان نرسد

که به دادم نرسی تا به لبم جان نرسد

هر چه در عرصه هستی است به پایان برسد

جز شب تیره هجران که به پایان نرسد

نیست یک شب که مرا اشک جهان‌پیما نیست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

عاشقان را نگر از خاره تنی ساخته‌اند

که به بیداد چو تو دل‌شکنی ساخته‌اند

به حذر باش درین بزم که جادو‌نگهان

کار ما مژه بر هم زدنی ساخته‌اند

غافلند از گل رخسار تو ای رشک چمن

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

گله‌ام از تو مپندار که از دل برود

بر دلم از تو غباریست که مشکل برود

چند دل از پی اندیشه باطل برود

جای رحمست بر آنکس که پی دل برود

خلق را بیم هلاکست ومرا غم که مباد

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

صیقل دیده تر گوشه دامان باشد

روزن خانه دل چاک گریبان باشد

دل چو کامل شود از عشق نگیرد آرام

بی قراری هنر گوهر غلطان باشد

آشیان، بلبل تصویر چه داند ز قفس

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

گرنه گل ناله‌ای از مرغ چمن گوش کند

ناله را مرغ چمن به که فراموش کند

نالم از دیده تر تابکی از مشت خسی

هر نفس آتشی افروزم و خاموش کند

در کنار توازین رشگ خورم خون که مباد

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

تا قیامت دمد از خاک من خون آلود

لاله از سینه چاک و کفن خون آلود

صبح از جامه رنگین شفق مستغنیست

پیر کنعان چه کند پیرهن خون آلود

می توان یافت که در پای دلش خاری هست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

نه همین زآتش عشقت دل ما می‌سوزد

هرکه را هست دلی، سوخته یا می‌سوزد

خاک این بادیه بین کز قدم گرم‌روان

بس که گرم است در او پای صبا می‌سوزد

آتش ناله ما بس که جهان را افروخت

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

تا به دلجویی من لعل تو خندان نشود

خاطرم جمع از آن زلف پریشان نشود

افتد از آب چو گوهر ز صفا می افتد

جای رحمست بر آن دیده که گریان نشود

آنکه از محنت هجر تو مرا گریان کرد

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

گفتی از جور فراقت چه به من می‌گذرد

آنچه از باد خزانی به چمن می‌گذرد

خونم از شوق به جوش آمده ای همسفران

تا کجا حرف عزیزان وطن می‌گذرد

به سراغم همه‌جا گریه‌کنان می‌آیی

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

قسمتم کاش به آن کوی کشد دیگر بار

که از آن مرحله من دل‌نگران بستم بار

به تو محتاج چنانم که فقیری به درم

به تو مشتاق چنانم که غریقی به کنار

بی‌تو بر سینه زنم هرچه درین ناحیه سنگ

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

قسمتم گرمی بازار نگردد هرگز

کس خریدار من زار نگردد هرگز

ای خوش آن می که چو هشیار کشد ز آن گردد

آنچنان مست که هشیار نگردد هرگز

من و آن گوهر ارزنده که پیرامن آن

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

نگشاید دلم از وصل به هجران نزدیک

چه فروغی دهدم شمع به پایان نزدیک

مکن از گریه مرا منع که واپس نرود

اشگ گرمی که رسیدست به مژگان نزدیک

گریه امشب همه شب گرد دلم می‌گردد

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

مپسند از درت ای دوست غمین برخیزم

نه چنان آمده بودم که چنین برخیزم

ای خوش آن لحظه که در بزم نشست تو و من

پی خدمت چو غلامان ز کمین برخیزم

هر که برخاست ز کوی تو پشیمان گردید

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode