گنجور

 
طبیب اصفهانی

تا قیامت دمد از خاک من خون آلود

لاله از سینه چاک و کفن خون آلود

صبح از جامه رنگین شفق مستغنیست

پیر کنعان چه کند پیرهن خون آلود

می توان یافت که در پای دلش خاری هست

گل کند از لب هر کس سخن خون آلود

گرچه خون می خورد از رشگ رخت گل به چمن

می کند وصف ترا با دهن خون آلود

اشگ خونین همه از دیده حیران ریزد

گر در آئینه فتد عکس من خون آلود

خون خجلت نشود شسته بخون چند طبیب

شوئی از دیده خونبار تن خون آلود