رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست
رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست
از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز
شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست
مردم دیده ام از حسرت رویت بازست
خانه با خاک برابر شد و روزن باقیست
زندگی بار سفر بست و هوس بازبجاست
کاروان رفت ازین منزل و برزن باقیست
رمقی نیست بتن بسمل ما را که همان
در دلش حسرت در خاک تپیدن باقیست
از زبان گرچه فتادم، خبرم بازمگیر
تاب گفتار نه و ذوق شنیدن باقیست
کی شوم از تو تسلی به نگاهی هیهات
حسرت روی توام تا دم مردن باقیست
میوه باغ تو شد قسمت اغیار و مرا
هوس میوه ای از باغ تو چیدن باقیست
میبرد بخت بمیخانه ام امروز طبیب
که نه ساقی نه قدح نه می روشن باقیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی و فراق محبوب خود سخن میگوید و بیان میکند که عشق و حسرت او همچنان باقی است. او از حال و روز خود میگوید که زندگیاش تحت تأثیر این جدایی است و همه چیز در حال نابودی است، اما حسرت دیدار محبوب هنوز در دلش باقی مانده است. او به این نکته اشاره میکند که با وجود این جدایی، هنوز امید به وصال و رویاهایش زنده است. شاعر میگوید که حتی در زبانش نیز حسرت محبت نمیتواند خاموش شود و به دنبال تسلی است، اما این حسرت همچنان سوزان باقی مانده است. در نهایت، او از فقدان لذتهای زندگی و بیمیلیاش به دنیای اطرافش در این وضعیت سخن میگوید، اگرچه هنوز او را به میوههای باغ محبوب خود و آرزوی چیدن آنها مشغول است.
هوش مصنوعی: حسن تو و عشقات رفت، اما عشق من هنوز باقی مانده است. زیبایی آن باغ و خانه که راحتم میکرد، از بین رفته است.
هوش مصنوعی: از دوری تو شکایت نمیکنم، زیرا هنوز فرصت چشیدن لذت وصالت باقی مانده است.
هوش مصنوعی: مردم را دیدم که به خاطر حسرت دیدن روی تو همچنان در انتظار ماندهاند. خانه و کاشانهشان به خاک تبدیل شده، اما هنوز امیدی در دلشان باقیست.
هوش مصنوعی: زندگی به سفرش ادامه میدهد و اشتیاق برای کشف دوران تازهای وجود دارد. کاروانی که از این مکان رفته، هنوز فضایی برای تجربیات تازه باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ما دیگر نیرویی برای ادامه زندگی نداریم و تنها حسرتی در دل داریم که ای کاش بتوانیم در دل خاک زنده بمانیم و زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: هرچند که از بیان و گفتگو دور ماندهام، اما هنوز هم از شنیدن کلام و لذتی که در آن هست، بیخبر نیستم.
هوش مصنوعی: هرگز از نگاه تو تسلی نگیرم، زیرا حسرت دیدن روی تو تا آخر عمر با من خواهد بود.
هوش مصنوعی: میوههای باغ تو به دیگران رسید و من هنوز آرزو دارم که میوهای از باغ تو بچینم.
هوش مصنوعی: امروز بخت من مرا به میخانه نمیبرد، زیرا نه نوشیدنی وجود دارد و نه کسی که بتواند از آن پذیرایی کند. فقط پزشک در اینجا حضور دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست
آتش افسرده ولی گرمی گلخن باقیست
پنجه ام را بگریبان کفن بند کنید
که هنوزم هوس جیب دریدن باقیست
سنگ را رحم ازین سنگدلان بیشترست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.