هر کسی را که چو من دیده خونباری هست
می توان یافت که در پای دلش خاری هست
دلخراش است دگر ناله مرغان چمن
در خم دام مگر تازه گرفتاری هست
قفس ای کاش که بر شاخ گلی آویزند
بلبلی را که بدان حسرت گلزاری هست
مایه ریزش او می رسد از عالم غیب
هر کرا همچو صدف دست گهرباری هست
نیست از ضعف مرا قوت گفتار طبیب
من گرفتم که برش قوت گفتاری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حالتی از درد و رنج میپردازد که به خاطر وجود دلتنگی و حسرت در دل انسانها وجود دارد. او میگوید که هر کسی مانند او دلی خونی و پر از خار دارد. نالههای پرندگان در طبیعت، نمایانگر غم و درد دیگری است. شاعر آرزو میکند که قفس پرندهای بر شاخ گل آویزان شود، زیرا آن پرنده نیز حسرت گلزار را میکشد. او اشاره میکند که رنجش از دنیای غیبی میآید و این درد قابل درمان نیست، چرا که از ضعف او ناشی نمیشود، بلکه حقیقتی عمیقتر است.
هوش مصنوعی: هر کسی مانند من، درد و رنجی را تحمل کرده و در دلش غمی نهفته دارد.
هوش مصنوعی: صدای ناله پرندگان در باغ دلخراش است، آیا هنوز کسی در دام گرفتار شده است؟
هوش مصنوعی: کاش قفسی را بر روی یک شاخه گل قرار میدادند تا بلبل در آنجا باشد و آرزوی باغی پر از گل را داشته باشد.
هوش مصنوعی: به هر کسی که مانند صدفی دارای ظرفیت و ارزش باشد، از دنیای غیبی مایه و نعمتهایی خواهد رسید.
هوش مصنوعی: من به ضعف خود اعتراف نمیکنم، زیرا پزشکم به من گفت که او قدرت بیان و گفتار خوبی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
[...]
گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند
بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست
گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک
[...]
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
[...]
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست
مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست
یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست
گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست
[...]
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست
با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.