گنجور

 
طبیب اصفهانی

گرنه گل ناله‌ای از مرغ چمن گوش کند

ناله را مرغ چمن به که فراموش کند

نالم از دیده تر تابکی از مشت خسی

هر نفس آتشی افروزم و خاموش کند

در کنار توازین رشگ خورم خون که مباد

با خیال تو کسی دست در آغوش کند

تا بکی جور جوانان قصب پوش مگر

اثری ناله پیران خشن پوش کند

سادگی بین که باین سست وفا یار طبیب

بسته‌ام عهدی و دانم که فراموش کند