دلِ غمدیده به دنبالِ کسی افتادهست
دادخواهی، ز پیِ دادرسی افتادهست
از منِ خسته، خدا را به تَغافُل مگذار
که مرا کار به آخر نفسی افتادهست
حَسْرَتِ مُرغِ اسیری کَشَدَم کز دامی
کرده پرواز و به کُنجِ قَفَسی افتادهست
رفته هوشم ز سر و صبر ز دل، از تو مرا
تا به سر، شوری و در دل، هوسی افتادهست
یار، صد حیف که همصحبتِ غیر است «طبیب»!
گلی، افسوس در آغوشِ خَسْی افتادهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس غم و تنهایی خود سخن میگوید. او به دنبال کسی است که از او دادخواهی کند و از خدا میخواهد که به حالش توجه کند، زیرا او به پایان زندگیاش نزدیک شده است. همچنین دلش به حسرت پرندهای میسوزد که از دام رهایی یافته اما دوباره در قفس گرفتار شده است. او اشاره میکند که حواسش از دست رفته و در دل او شور و هوس وجود دارد. در نهایت، او از یاری یاد میکند که نه تنها دردی از او دوا نمیکند، بلکه در کنار غیر اوست و این موضوع برایش تأسفبرانگیز است.
هوش مصنوعی: دل حزین و غمگین به جستجوی کسی است که بتواند به او کمک کند و در پی انصاف و دادخواهی است.
هوش مصنوعی: خدا را از من خسته نکن، زیرا اکنون در وضعیتی هستم که هر لحظه ممکن است کارم به پایان برسد.
هوش مصنوعی: من حسرت یک پرنده گرفتار را میخورم که از دام رهایی یافته و پرواز کرده، اما به زودی به گوشهای از قفس افتاده است.
هوش مصنوعی: عقل و صبر از من رفته و به جای آن، شوری در سر و هوس در دل به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: یار، ای کاش که با کسی غیر از من همصحبت نمیشدی. افسوس که گل نازنین در آغوش آدمی پست و غیرمطلق افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اتفاقم به سر کوی کسی افتادهست
که در آن کوی، چو من کشته بسی افتادهست
خبر ما برسانید به مرغان چمن
که همآواز شما در قفسی افتادهست
به دلارام بگو ای نفس باد سحر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.