گنجور

 
۱
۲
۳
۷
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای عشق تو آتش زده در خرمن جان‌ها

وز سوز غمت سوخته دل‌ها و روان‌ها

خون شد دل عشاق ز دست الم عشق

شرح غم عشق تو برونست ز بیان‌ها

از شوق جمال تو دل چرخ پرآتش

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

می نماید هر زمان حسن دگر دلدار ما

تا نباشد جز طلبکاری بعالم کار ما

در حقیقت شد بهشت عاشقان دیدار دوست

جز وصال و فرقت او نیست نور و نارما

حسن او پیداست ما محجوب هستی خودیم

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

در باز شد ز میکده ناموس و نام را

ساقی صلای باده بگو خاص و عام را

مست و خراب و بیخودم ای پیر می فروش

بنمای راه میکده مستان جام را

دریاب ساقیا بدو جامی دگر مرا

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

تا جان مرا شد بغم عشق تولا

کردم ز قرار و خرد و صبر تبرا

با چاشنی عشق برابر نتوان کرد

نه آرزوی دنیی و نه لذت عقبی

در هر دو جهان از هوس دیدن رویت

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای شاهبازکبریا زین ظلمت آباد هوا

برکش مرا سوی علا تا باز بینم آن لقا

شاید شوم دنگ و دلو در پرتو رخسار او

فارغ شوم از جست و جو خوش وارهم زین قیدها

بیرون کنم بیگانه را در واکنم میخانه را

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

عاشقیم و مست صهبای لقا

از خودی بیگانه با حق آشنا

در شعاع آفتاب روی او

نیست گشته هست گشته بارها

نوش کرده باده جام فنا

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای حسن ترا عالم و آدم شده مجلا

روی تو بذرات جهان کرده تجلی

هر لحظه کنی جلوه دیگر پی نظار

زان جلوه یکی مؤمن و دیگر شده ترسا

بی نور تو عالم همه در ظلمت نابود

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

مست و خرابم ساقیا در بازکن میخانه را

بهر خمارم از کرم پرکن دگر پیمانه را

مستم ز جام عشق تو دیوانه ام از شوق تو

بنمارخ و دیوانه تر گردان من دیوانه را

از چشم مست جادوت صد فتنه در هر گوشه است

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

میرسد هر دم بعاشق صد جفا

گوئیا از عشق می بارد بلا

چاره عاشق چه میداند طبیب

درد عشقش هست درد بی دوا

سرفرو نارد بوصلم آن صنم

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

وقد کنتم و مامعکم من الا کوان ماکانا

تجلیتم لکم فیکم فصرتم فیه اعیانا

فاظهرتم لکم منکم و اخفیتم لکم فینا

سواکم غیر موجود و انتم عین ایانا

و انا انتم فیکم و انتم اننا فینا

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

گر وصال دوست خواهی در ره او شو فنا

تا حیات جاودان یابی به جانان در بقا

تا نگردی بیخبر از خود نیابی زوخبر

نیست از هستی بباید بود تا یابی بقا

یار نزدیک و تو دور افتاده از جهل خویش

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

یارم از خانه برون آمد سرمست و خراب

جام می برکف و می گفت خذوا یا احباب

جام جم کی بنظر آرد و لذات دو کون

هرکه یک جرعه بنوشید از آن باده ناب

هرکه از پرده پندار نیامد بیرون

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

ایهاالحیران فی وجه الحبیب

رب زدنی حیرة گویا نصیب

جز لقای روی جان افروز دوست

درد ما را نیست درمان ای طبیب

دایما در قصد خون جان ماست

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

تا بکی باشد نهان خورشید رویت در حجاب

کاشکی از حسن رخسارت برافتادی نقاب

نور وحدت گر نمود از پرده کثرت جمال

در شب تاریک بینی گشته تابان آفتاب

گر بصورت می نماید موج و دریا غیر هم

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

ای در انوار جمالت گشته شیدا شیخ و شاب

ذره وار از مهر رویت عاشقان در اضطراب

همچو شمع از سوز دل گریان همه شب تا بروز

سالها بودم که تا رویش بدیدم بی نقاب

جان دهد دل از برای بوسه لعل لبش

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

چون مظهرِ حسنِ تو رخِ ماه رُخانست

میلِ دلِ عاشق به رُخِ ماه رُخانست

چون شاهدِ حُسنت همه‌جا جلوه‌گری کرد

هرکس به جمالِ تو ز جایی نگرانست

بَر جان جهان، ز آتشِ سودای تو داغست

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

وهومعکم زین معیت حق چه خواست

یعنی واجب را ز ممکن جلوه هاست

گر نه حسنش دایما در جلوه است

این نمود و بود عالم از کجاست

از تجلی جمال وحدت است

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

باکوی تو از روضه رضوان نتوان گفت

با روی تو از حور و زغلمان نتوان گفت

از عاشق دیوانه مجوئید سلامت

با بیخبران از سر و سامان نتوان گفت

با زاهد بی ذوق مگو سر اناالحق

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

با روی تو از جنت اعلی نتوان گفت

با قد تو از قامت طوبی نتوان گفت

با کفر خم زلف تو ترسا صفتان را

جز قصه زنار و چلیپانتوان گفت

در مجلس رندان خراباتی بی باک

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

یار ماباماست از ماکی جداست

مائی ما پرده ادبار ماست

هرکه از ما و منی بیگانه شد

بی حجاب ما بجانان آشناست

هست از وهم تو این پندار غیر

[...]

۹ بیت
اسیری لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۳۹