گنجور

 
اسیری لاهیجی

ایهاالحیران فی وجه الحبیب

رب زدنی حیرة گویا نصیب

جز لقای روی جان افروز دوست

درد ما را نیست درمان ای طبیب

دایما در قصد خون جان ماست

غمزه جادوی چشم دلفریب

ناصح عاقل مده پندم ز عشق

عاشقان را پند چون گوید لبیب

جان بجانان واصل مطلق بدی

گر نبودی در میان مانع رقیب

چون درون پرده جانم راه یافت

بر دلم شد کشف اسرار غریب

گر بدوزخ گر بجنت می بری

نیست بی روی تو جانم را شکیب

گفته واعظ بمنبر در اثر

بود همچو تیغ چوبین خطیب

شد اسیری بیخبر از عقل و دین

چون که تابان شد مه روی حبیب

 
 
 
رودکی

خود ترا جوید همه خوبی و زیب

هم چنان چون تو جبه جوید نشیب

حکیم نزاری

ای شب هجران تو روز حسیب

زهره ی شیران بچکد زین نهیب

جمله تویی از خودی ام وارهان

در ره من نیست به جز من حجیب

با تو نخواهم به اضافت حضور

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیر حسینی هروی

جای غولست این سرای پر نهیب

مردمی خواهی از این مردم مکیب

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه