ای حسن ترا عالم و آدم شده مجلا
روی تو بذرات جهان کرده تجلی
هر لحظه کنی جلوه دیگر پی نظار
زان جلوه یکی مؤمن و دیگر شده ترسا
بی نور تو عالم همه در ظلمت نابود
ای رحمت عالم تو شده محیی موتی
دیدیم عیان مهر رخت از همه ذرات
زان روی شدیم از همه رو واله و شیدا
ما آینه جمله اسما و صفاتیم
بنموده ز ما عکس همه اسم و مسمی
هم ذات قدیمیم و هم اوصاف کمالش
هم مرکز و نه دایره چرخ معلی
هم عالم و هم خالق و قیوم دوعالم
هم عالم و حی و شنوائیم و توانا
هم وحدت و هم کثرت وهم مظهرو ظاهر
هم موسی و هم عیسی و هم دیر کلیسا
هم گبر و یهودیم گه قیدو اسیری
هم مؤمن آزاده ز دنیا و ز عقبی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون آب ز بالا بگراید سوی پستی
وز پست چو آتش بگراید سوی بالا
علم و عمل خواجه اسماعیل شنیزی
ما را ز نه چیزی برسانید به چیزی
ما کبک دری بوده گریزیده ز کبکی
او کرده دل ما چو دل باز گریزی
تا ما ز پی تنقیت و تقویت او
[...]
اذا ما خلوت الدّهر یوما فلا تقل
خلوت و لکن قل علیّ رقیب
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
زان باده که با بوی گل و گونۀ لعلست
قفل دَرِ گُرمست و کلید درِشادی
ای یافته از روی تو و رای تو دنیا
حسنی و جمالی و شکوهی و بهایی
از فهم تو و فکرت تو بر فلک طبع
نوری و شعاعی و فروغی و ضیایی
احوال مرا نزد تو دانی که نباشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.