حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷
ز درد جور آن دلبر مکن ای دل شکایتها
که دردش عین درمانست و جور او عنایتها
کلیم درگه اویی گلیم فقر در برکش
ز فرعونی چه میجویی سریر ملک و رایتها
خلیل عشق جانانی درآ در آتش سوزان
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲
دلا اگر نفسی میزنی به صدق و صفا
به جان بکوش که باشی غلام اهل وفا
بهر قبیله چه گردی اگر تو مجنونی
بیا و قبله گزین از قبیله لیلا
چو تشنه لب به بیابان هلاک خواهی شد
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵
ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا
عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت
معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا
عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶
هر دم بناز میکشد آن نازنین مرا
ناگشته از کرم نفسی همنشین مرا
آن ترک نیم مست که دارد بغمزه تیر
ز ابرو کمان کشیده و کرده کمین مرا
جانا بجان عشق بر آنم که دوزخ است
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱
زهره ام ساقی و مه جام مدام است امشب
فلکم چاکر و خورشید غلام است امشب
باده در مذهب عشاق حلال است ایندم
خواب بر عاشق مشتاق حرام است امشب
میکنم جامه ازرق گرو باده مدام
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲
تا بِکِی ناله و فریاد که آن یار کجاست
همه آفاق پر از یار شد اغیار کجاست
آتشِ غیرتِ عشق آمد و اغیار بسوخت
چشمبازی که نبیند بجز از یار کجاست
سرِّ توحید ز هر ذره عیان میگردد
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۰
من دلی دارم که در وی جز خیال یار نیست
خلوت خاص است و این منزلگه اغیار نیست
از تجلی رخش آفاق پر انوار شد
لیک اعمی را خبر از تابش انوار نیست
ذره ذره ترجمان سر خورشید است لیک
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۲
منم و شورش و غوغا ز غمت تا بقیامت
چو سلام تو شنیدم چه برم راه سلامت
دل من مست بقا کن ز تجلیت فنا کن
چو دلم می نشکیبد چو کلیمی بکلامت
چو غمت برد قرارم خبر از طعنه ندارم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۶
عید در موسم نوروز بسی روح افزاست
روح جانبخش ریاحین چمن راحت زاست
موسم عیش و زمان طرب آمد لیکن
بر دل سوختگان هر نفسی داغ بلاست
عندلیب چمن از ناله نمی آساید
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷
کدام جان گرامی که مبتلای تو نیست
کدام طایر قدسی که در هوای تو نیست
کدام سر نه سراسیمه است در قدمت
کدام دل هدف ناوک بلای تو نیست
ز دل چسود مرا گر ز عشق خون نشود
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۰
ما را نماند میل شکر با دهان دوست
وقت سخن چو گشت شکرخا دهان دوست
سودائیان عارض خود را بیک نفس
از روی لطف کرد مدارا دهان دوست
گوئی مفرح از در و یاقوت ساخته است
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۱
روئی است روی دوست که هیچش نظیر نیست
زانرو بهیچ رویم از آن رو گزیر نیست
در عشق آن پری چه ملامت کنی مرا
دیوانه چون ز عقل نصیحت پذیر نیست
آنکس که داد دست ارادت به پیر عشق
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۲
دوش از حضور تو دل ما خوش سرور داشت
وز منظر تو چشم نظر باز نور داشت
در کنج این خرابه دلم با تو ای پری
نی آرزوی روضه نه سودای حور داشت
بر خدمت تو صحبت حور بهشت را
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵
ای باد صبحدم گذری کن بکوی دوست
وز من ببر سلام و تحیت بسوی دوست
رخ بر درش نهاده بگو از زبان من
کاشفته گشت حال دلم همچو موی دوست
گر دست حادثات ز پایم در افکند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۷
این چه داغی است که از هجر تو بر جان من است
وین چه سوزیست که بر سینه بریان من است
حال دل از شکن طره خود پرس که او
مو بمو واقف احوال پریشان من است
با چنین دیده غم دل نتوانم پوشید
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۹
گر در هلاک من بود الحق رضای دوست
بادم هزار جان گرامی فدای دوست
آن دولت از کجا که شوم خاک درگهش
من خاک آن کسم که شود خاکپای دوست
جبریل وار یکقدم ار پیشتر نهم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۰
کنون که کشور خوبی بنام تست ای دوست
بیا که دیده روشن بنام تست ای دوست
سخن بگوی از آن پسته شکر افشان شو
که قوت طوطی روحم کلام تست ای دوست
مرا چه زهره که لاف از غلامی تو زنم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۲
مرا چو کعبه دولت حریم خانه اوست
براستان که سر من بر آستانه اوست
اگر چه محض گناهم امیدواری من
بفیض شامل الطاف بی کرانه اوست
هزار طایر قدسی باختیار چو من
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴
عید شد قافله را عزم حرم ساختنی ست
وز سر خویش در این راه قدم ساختنی ست
عود دل تا نفسی دم زند از سوز درون
سینه سوخته را مجمر غم ساختنی ست
رخت رحلت ز صحاری فنا بر بسته
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۹
کدام دل که گرفتار و مبتلای تو نیست
کدام سر که سراسیمه هوای تو نیست
کدام طایر قدسی نشد گرفتارت
کدام جان گرامی که آن فدای تو نیست
کدام سینه نشد آستان درد و غمت
[...]