من دلی دارم که در وی جز خیال یار نیست
خلوت خاص است و این منزلگه اغیار نیست
از تجلی رخش آفاق پر انوار شد
لیک اعمی را خبر از تابش انوار نیست
ذره ذره ترجمان سر خورشید است لیک
در جهان یک خورده دان واقف اسرار نیست
کوس رحلت زد سحرگه قافله سالار عشق
آه از این حسرت که بخت خفته ام بیدار نیست
آخر ای رضوان مرا با قصر جنت کم فریب
عاشق دیدار او قانع بدین دیوار نیست
خویشتن دیدن بود در راه حق ترک ادب
بی ادب را در حریم عزت او بار نیست
چند میگوئی کمر از بهر خدمت بسته ام
دیدن خدمت بنزد یار جز زنار نیست
نوش شربتهای وصلش نیست بی نیش فراق
هیچ خمری بی خمار و هیچ گل بیخار نیست
چون حسین آن کس که عمرش نیست صرف عشق دوست
آنچنان کس هیچ وقت از عمر برخوردار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ابراز عشق و تنهایی خود میپردازد. او دلی دارد که تنها مشغول خیال یار است و در این خلوت خاص، غیر از عشق چیزی وجود ندارد. با وجود زیباییهای عالم، تنها اوست که از تابش عشق و زیبایی یار آگاه نیست. شاعر حسرت میخورد که بختش او را به خواب برده و نمیتواند به دیدار محبوبش دست یابد. او بیان میکند که عشق واقعی نمیتواند با چیزهای مادی مثل قصر و بهشت فریب بخورد و درک عشق حقیقی نیازمند آگاهی و ادب است. او همچنین به این نکته اشاره میکند که هیچ لذتی از وصال محبوب بدون درد فراق وجود ندارد و در نهایت، به این نتیجه میرسد که عمر واقعی در عشق به دوست صرف میشود.
هوش مصنوعی: دل من تنها به یاد معشوق است و در این مکان خصوصی، جایی برای دیگران وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و نورانی او باعث شد که جهان پر از نور و روشنایی شود، اما کسی که نابینا است از این نور و تابش بیخبر است.
هوش مصنوعی: هر ذرهای در عالم نشاندهندهی عظمت و نور خورشید است، اما در این دنیا تنها عدهی کمی هستند که به عمق و حقیقت این اسرار آگاهند.
هوش مصنوعی: در صبح زود، کاروان عشق به سفرش پایان داد و رفت. افسوس که آرزومندانی مثل من، که منتظر این لحظه بودند، هیچگاه به آرزوهایشان نرسیدند و شانس آنها هنوز بیدار نشده است.
هوش مصنوعی: ای رضوان، من با داشتن قصرهای بهشت به خاطر علاقهام به دیدن او، راضی به این دیوار نیستم.
هوش مصنوعی: خود را در مسیر حقیقت مشاهده کردن، نشان از عدم رعایت ادب در برابر مکارم الهی است و کسی که بیادب باشد، در محضر عظمت و مقام او جایی ندارد.
هوش مصنوعی: چندین بار میگویی که خود را برای خدمت به محبوبم آماده کردهام، اما وقتی به او نزدیک میشوم، جز این که گرفتار زنجیر عشق او شدهام، چیزی نمیبینم.
هوش مصنوعی: نوشیدن شربتهای وصال محبوب، بدون احساس تلخی جدایی، نمیتواند دلپذیر باشد. هیچ نوشیدنیای نمیتواند به راستی سرمستکننده باشد و هیچ گلی نیز بدون عطر و شگفتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر حسین وجود دارد، هیچ انسانی که عمرش را صرف عشق دوست کرده باشد، هیچگاه از عمر واقعی بهرهای نخواهد برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندرین گیتی به فضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست
تیز بازاری همی بینم سخا را نزد او
اینت بازاری که در گیتی چنین بازار نیست
از پی نام بلند و از پی جاه عریض
[...]
جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست
زانکه دانا را سوی نادان بسی مقدار نیست
بد به سوی بد گراید نیک با نیک آرمد
این مر آن را جفت نی و آن مر این را یار نیست
مرد دانا بدرشید و چرخ نادان بد کنش
[...]
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
روز کوشیدن چو تیغت شیر جان او بار نیست
روز بخشیدن چو کفت ابر گوهر بار نیست
نابریده تیغ تو روز وغا پولاد نیست
نابسوده کف تو روز عطا دینار نیست
در خور گفتار هرکس مر ترا گفتار نیست
[...]
ذوالجلال است آن که در وصف جلالش بار نیست
هرچه خواهد آن کند کاری برو دشوار نیست
ملک او را ابتدا و انتها و عزل نیست
ذات او را آفت و کیفیت و مقدار نیست
آن خداوندی که هست او بینیاز از بندگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.