کدام دل که گرفتار و مبتلای تو نیست
کدام سر که سراسیمه هوای تو نیست
کدام طایر قدسی نشد گرفتارت
کدام جان گرامی که آن فدای تو نیست
کدام سینه نشد آستان درد و غمت
کدام دل هدف ناوک بلای تو نیست
مرا ز گوش چو سود ار حدیث تو نبود
مرا ز دیده چه حاصل اگر لقای تو نیست
بیا بمنظره چشم روشنم بنشین
که خانه دل تاریک بنده جای تو نیست
ترا چو دید دلم شد ز خویش بیگانه
بخویش بسته بود هر که آشنای تو نیست
گریختن ز جفا شرط عاشقی نبود
جفای تو بر عاشق کم از وفای تو نیست
بکس مراد میندیش کام خویش برآر
که کام این دل شوریده جز رضای تو نیست
دهان خویش به مشک و گلاب شست حسین
هنوز گفته او لایق ثنای تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به حق آن که مرا هیچ کس به جای تو نیست
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست
جفا چه باید کردن بر آن که در تن او
روانِ شیرین، شیرینتر از هوای تو نیست
بنفشه مویا! یک موی نیست بر تن من
[...]
بهشت من بدو گیتی بجز سرای تو نیست
مرا بهشت و سرا هم بجز برای تو نیست
دلم نباشد راضی بدل ربودن آن
گه بسته با دل و جانی و او بجای تو نیست
تنم بپای ببست و دلم بپای ببست
[...]
بحقّ تو، بحق مهر تو، بصحبت تو
که دیده بر کنم ار دیده در رضای تو نیست
ترا خوش است که هر کس ترا بجای منست
مرا بتر که مرا هیچ کس بجای تو نیست
ز کوش ای دل پردرد پای باز مکش
وگرچه دانم کاین بادیه بپای تو نیست
و آستانه سر درد بر زمین میزن
که پیشگاه سرای جلال جای تو نیست
به حق آن که در این دل به جز ولای تو نیست
ولی او نشوم کو ز اولیای تو نیست
مباد جانم بیغم اگر فدای تو نیست
مباد چشمم روشن اگر سقای تو نیست
وفا مباد امیدم اگر به غیر تو است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.