ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا
عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت
معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا
عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم
یا آنکه نیست در طلب از خود خبر مرا
لب خشگم از هوای تو ای جان و دیده تر
خود نیست در جهان بجز از خشک و تر مرا
روزیکه لشگر غم تو دل بتاختن
نبود بغیر عشق پناه دگر مرا
گر صد هزار ناوک محنت ز دست دوست
غیر از دل شکسته نباشد سپر مرا
دیوانه ام مرا ز نصیحت چه فایده
ناصح مده ز بهر خدا دردسر مرا
شیرینی و حلاوت شعرم غریب نیست
کز شکر لعل تست دهن پر شکر مرا
آه حسین در دلت ای جان اثر نکرد
با آنکه سوخت آتش آه سحر مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر شدت عشق و دردهای ناشی از آن است. شاعر از سوزش ناشی از آتش عشق میگوید و احساسی از فقدان و تنهایی را تجربه میکند. عشق به معشوق مانند قضا و قدر او را به قتل میرساند و او از غم و اندوهی عمیق رنج میبرد. در این میان، با وجود تمامی دردها و محنتها، شاعر همچنان به عشق خود وفادار میماند و حتی نصیحتهای دیگران را بیفایده میداند. در نهایت، او به زندگی شیرین و تلخی که ناشی از عشق است اشاره میکند و آه و نالههایش تأثیری بر دل محبوب نمیگذارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که عشق تو جگرم را سوزانده، درد عشق تو مرا از خود بیخبر کرده است.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند سرنوشت ازلی است که میخواهم مرا به کشتن برساند، و این موضوع از عالم غیب برایم روشن شده است.
هوش مصنوعی: عمر من سپری شد و از تو هیچ خبری به دست نیاوردم، یا شاید این من هستم که در جستجوی تو، از حال خود بیخبر ماندم.
هوش مصنوعی: لبانم از محبت تو خشک و بیروح است، اما چشمانم پر از اشک است. در این دنیا جز این خشک و تر وجود ندارد که بیانگر حال من باشد.
هوش مصنوعی: روزی که حسی از نگرانی و غم به قلبم هجوم آورد، جز عشق دیگر پناهی نداشتم.
هوش مصنوعی: اگر هزاران تیر رنج و درد از طرف دوست به من برسد، سپر من فقط دل شکستهام است.
هوش مصنوعی: من دیوانهام و نصیحت کردن تو هیچ فایدهای برایم ندارد، خواهش میکنم به خاطر خدا، برای من مشکل درست نکن.
هوش مصنوعی: شیرینی و زیبایی شعر من چیز عجیبی نیست؛ زیرا لبهای من پر از شکر است که به خاطر دندانی به رنگ لعل بر آن نشسته است.
هوش مصنوعی: ای جان، آه حسین در دل تو تأثیری نداشت، در حالی که آتش آه سحر من مرا به شدت سوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
گویم: چرا نشانهٔ تیر زمانه کرد
[...]
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
گر بیتو خواب و خورد نباشد مرا رواست
[...]
دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا
فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا
سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است
کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا
دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب
[...]
آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
[...]
بر قول مدعی مکش ای فتنهگر مرا
گر میکشی بکش به گناه دگر مرا
پیشت به قدر غیر مرا اعتبار نیست
بی اعتبار کرده فلک اینقَدَر مرا
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.