گنجور

 
حسین خوارزمی

ز درد جور آن دلبر مکن ای دل شکایت‌ها

که دردش عین درمانست و جور او عنایت‌ها

کلیم درگه اویی گلیم فقر در برکش

ز فرعونی چه می‌جویی سریر ملک و رایت‌ها

خلیل عشق جانانی درآ در آتش سوزان

نه نمرودی که تا باشی شهنشاه ولایت‌ها

چه راحت‌هاست پنهانی جراحت‌های جانان را

دریغا تو نمی‌دانی جفاها را ز راحت‌ها

اگرچه ناز معشوقی کشد تیغ و کشد عاشق

به هر دم می‌کند لطفی به پنهانی حمایت‌ها

بیا وز عشق مویی را ز من بشنو به گوش جان

حدیث لیلی و مجنون نشانست و حکایت‌ها

منم مجنون آن لیلی که صد لیلی است مجنونش

بیا در چشم من بنگر ز عشق اوست آیت‌ها

سرشکم لعل و رویم زر شد از تأثیر عشق او

بلی بر عشق آسانست از اینگونه کفایت‌ها

بسوز دل چه می‌سازی عجب نبود حسین الحق

اگر در جان اهل دل کند آهت سرایت‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها

مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند

[...]

صائب تبریزی

ز سختی‌های عالم قانعان را هست لذت‌ها

هما را استخوان در لقمه باشد مغز نعمت‌ها

شکست عشق را از صبر بر خود مومیایی کن

که در کشتی شکستن خضر را درج است حکمت‌ها

به چشم هر که از نور بصیرت بهره‌ای دارد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حکیم سبزواری

کمان شد قامتم از بس کشیدم بار محنت‌ها

دلم صد چاک شد از بس که خوردم تیر آفت‌ها

سپند از انجم و مجمر ز مه هرشب از آن سوزد

که سارد از رخ خوب تو ایزد دفع آفت‌ها

دهید ای ناصحان پندم ز هول حشر تا چندم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه