قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲
شام خطت گرفته ز صبح آفتاب را
زان روز خوش نمانده جهان خراب را
بر نام هیچکس رقم روز خوش نبود
خواندیم هر دو رو ورق آفتاب را
بیغم نفس نمیکشم و جای عیب نیست
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸
خوشدل کند خیال تو هجرانکشیده را
آتش گل است دیده گلشنندیده را
تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز
در شیشه واگذار می نارسیده را
تسلیم شو که اجر شهادت نمیدهند
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹
ز نقش کینه چو پاک است لوح سینه ما
به دوستی که تو هم دل بشو ز کینه ما
ز خیرهچشمی خود سوختم که یار امروز
هنوز در عراق است از نگاه دینه ما
ز اشتیاق خدنگ تو بعد مردن هم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
از جا نبرد صحبت اهل هوس مرا
آتش نیم که تیز کند خار و خس مرا
آمیزشم چو جغد شگون نیست بر کسی
گو آشنای خویش مدان هیچکس مرا
هنگام عرض حال ز چین جبین تو
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
تا ز رویش گلستان کردم نگاه خویش را
خود زدم آتش به دست خود گیاه خویش را
شکوهای در دل گذشت از هجر او تیغم سزاست
هیچکس چون خود نمیداند گناه خویش را
همچو خوابآلوده از کاروان افتاده دور
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
کو سرانجامی که شب روشن کنم کاشانه را
آورم شمع و بدست آرم دل پروانه را
بی لبت در پای گلبن بس که خالی ماندهاست
میکند بلبل خیال آشیان پیمانه را
کلبه ما بیسرانجامان چراغی گو مدار
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
دلبستگی نماند به وارستگی مرا
وارستگی مباد ز دلبستگی مرا
آسودگی به شربت مرگم علاج کرد
دشمن طبیب گشت درین خستگی مرا
کردم ز عشق شکوه تلافی نمیشود
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
خوشم به درد مکن ای دوا عذاب را
مکن مکن که عمارت کند خراب مرا
چه آتشی تو نمیدانم ای بهشتی روی
که ذوق گریه عشق تو کرد آب مرا
هجوم گریه نمیدانم اینقدر دانم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
وبال جان اسیران مکن رهایی را
مده به اهل وفا یاد بیوفایی را
به مرگ هم نبریدم به هرکه پیوستم
کسی نخوانده چو من جزو آشنایی را
میسرست وصالت مرا ولی چه وصال
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
در راه تا رود ز من آن نازنین جدا
دستش جدا عنان کشد و آستین جدا
چون بر نشان پای تو مالم رح نیاز
نتوان چو سایه کرد مرا از زمین جدا
از لذت خدنگ ستم عضوعضو من
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
میزند نشتر تدبیر شب و روز مرا
مصلحت چیست به این مصلحت آموز مرا؟
هست حق نمکی بر منش از دیده شور
آنکه چشم بدش افکند به این روز مرا
عید نوروز من آنست که پیشم باشی
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
برای سوختن یک شعله کافی نیست داغم را
صد آتشخانه باید تا کند روشن چراغم را
بهارم خرمی از تازهروییهای او دارد
وگرنه غنچهای دارد به دل سامان باغم را
نیم گمگشته شوق چراغ و آرزوی گل
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
منم که داغ دلم دشمن است مرهم را
نمیدهم به شب قدر روز ماتم را
خدنگ یار مگر چاک سینهام بگشود؟
که سوخت شعله طوفان عشق عالم را
به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
به هر طرف که تو جولان دهی سمند آنجا
هزار فتنه ز هر سو شود بلند آنجا
شب فراق تو مهمان آن غمآبادم
که صبح هم نکند میل نوشخند آنجا
مرا چو سینه کنی چاک آنقدر بگذار
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
سخن ز غیر مپرسید بینوایی را
که کرده ورد زبان حرف آشنایی را
حدیث هجر به گوش دلم چنان تلخ است
که حرف موج بگویند ناخدایی را
دماغ غنچه معطر شد از نسیم سحر
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
گر به خیال در نظر جلوه دهد جیب را
بددلیام ز سایهاش، فرض کند رقیب را
رتبه عشق بین که چون بر سر حرف دوستی
کودک بیسواد او مسخره کرد ادیب را
همچو بنفشه ننگرم هیچطرف در این چمن
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
ز ایمان همتی چون آن نگار چین شود پیدا
که از هر چین زلفش رخنهای در دین شود پیدا
ز حسن ساده گل داغ خواهد شد دل بلبل
چو گرد عارض خوبان خط مشکین شود پیدا
چو زلف عنبرافشان صبحدم در باغ بگشایی
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
شد بهار از توبهکردن بایدم اکنون گذشت
میرسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟
من که شمع محفل قربم سراپا سوختم
حال بیرونماندگان بزم، یا رب چون گذشت؟
خواستم بر یاد بالای تو چشمی تر کنم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
دل یکی وز هر طرف بر سینه داغ دیگریست
بهر یک پروانه از هر سو چراغ دیگریست
هر طرف رنگی دگر برمیکند نظّارهاش
ساقی ما گلگل امشب از ایاغ دیگریست
آنکه او را روز و شب در کعبه میجویی سراغ
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت
اشک دامانم گرفت و آتشم از سر گذشت
بر سر راهش ندارم لذتی از انتظار
یار پنداری که امروز از ره دیگر گذشت
آنکه مشکل بود عمری حالم از نادیدنش
[...]