شد بهار از توبهکردن بایدم اکنون گذشت
میرسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟
من که شمع محفل قربم سراپا سوختم
حال بیرونماندگان بزم، یا رب چون گذشت؟
خواستم بر یاد بالای تو چشمی تر کنم
تا نظر کردم ز سر یک نیزه بالا خون گذشت
بر دل ریشم نمیدانم که ناخن میزند
اینقدر دانم که خون دیده از جیحون گذشت
جور دشمن شد فراموش از نفاق دوستان
کین یاران با من از بدمهری گردون گذشت
گریه بر تنهایی خود نیست قدسی را به دشت
میخورد افسوس ایامی که بر مجنون گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در بسته شعری که ارائه شده، شاعر به موضوعاتی از جمله عشق، درد و گذشت زمان میپردازد. بهار و زنده بودن گلها نماد زندگی و جوانی است، اما شاعر خود را در ناراحتی و سوختن احساس میکند. او به یاد محبوبش اشکی میریزد و از این که چگونه درد و رنج او به فراموشی سپرده شده است، گلایه دارد. همچنین به خیانت برخی دوستان و تنهایی خود اشاره میکند و در نهایت، حسرت روزهای گذشته را در دل دارد. به طور کلی، شعر ترکیبی از مسایل عاطفی و فلسفی در مورد زندگی و محبت است.
هوش مصنوعی: بهار با توبه و بازگشت به خوبیها فرا رسیده است. اکنون که این تغییر و تحول به وجود آمده، آیا میتوان از زیبایی و لذتهای گلی که به گلهای رنگین نزدیک میشود، دوری جست؟
هوش مصنوعی: من که همچون شمعی در جمع دوستانم سوختم و از بین رفتهام، حالا ای خداوند، چه بر سر کسانی که در این بزم باقی ماندهاند، خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: خواستم به یاد تو، چشمی پر از اشک کنم، اما وقتی نگاه کردم، دیدم که از نوک نیزه، خون جاری شده است.
هوش مصنوعی: دل شکستهام نمیدانم چه چیزی باعث این درد میشود، اما میدانم که خون اشکهایم از جیحون جاری شده است.
هوش مصنوعی: آزار و دشمنی از طرف مخالفان فراموش شده است، چون نیرنگ و نفاق دوستان خود را فراموش کردهام. این یاران با من هستند، اما به خاطر بیمهریهای روزگار، از کنارم گذشتهاند.
هوش مصنوعی: گریه به خاطر تنهایی خود نیست، بلکه مانند موجودی مقدس، در دشت سرگردان و غمگین است. ای کاش به روزهای گذشته که بر دیوانه (مجنون) گذشت، میتوانستیم برگردیم و افسوس نخوریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت
آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت
تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم
از گرانباری چه ها بر خاطر گردون گذشت
با من گریان چه داری، رو که تا نزدیک من
[...]
کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت
تا سر مژگان رسید، از صد محیط خون گذشت
قمریی بر لوح خاک از نقش پایش نقش بست
سرو من هر جا که با آن قامت موزون گذشت
آتش سودا نمی خوابد به افسون اجل
[...]
از غم زلفت ندانم دوش بر من چون گذشت
اینقدر دانم که دود آهم از گردون گذشت
گر بگویم شمه ای از آن جگرها خون شود
آنچه بی لعل لبت بر ایندل پرخون گذشت
بیتو بگذشت آنچه ایلیلای جان بر من شبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.