خوشدل کند خیال تو هجرانکشیده را
آتش گل است دیده گلشنندیده را
تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز
در شیشه واگذار می نارسیده را
تسلیم شو که اجر شهادت نمیدهند
در کوی عشق کشته در خون تپیده را
بازآ که در فراق رخت نقش روز و شب
خال سفید و آب سیاه است دیده را
ذوق طرب کجا دل غمگین من کجا
لذت ز باده نیست لب خون مکیده را
بیدرد گو بنال که سیماب اگر شود
خوبان نمیبرند دل آرمیده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد فراق و عشق سخن میگوید. شاعر به تأمل در غم جدایی میپردازد و به تصویر کشیدن احساساتی چون سوختن از دوری و تلاطم درون اشاره میکند. او به جایی میرسد که به باور تسلیم در برابر عشق میرسد و میگوید که در راه عشق، جان دادن ارزشی دارد. همچنین، شاعر به کنتراست میان شادی و غم، و لذت و درد اشاره میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که حتی در فقدان عشق، آرامش و آرامش درونی سخت به دست میآید.
هوش مصنوعی: ت فکر تو دل شاد میکند، هرچند دوری تو سخت است. چشمی که گلها را ندیده، به آتش گل دچار است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غم و خون دل نریختهای، آن را در دل خود نگهدار و به بیرون نریز. احساسات و دردهای عمیق خود را در دل محفوظ نگهدار و به دیگران نشان نده.
هوش مصنوعی: تسلیم باش، زیرا در راه عشق، به کسی که در خون خود غرق شده، پاداش شهادت نمیدهند.
هوش مصنوعی: برگرد و بیا، زیرا در دوری تو، روز و شب برای چشم من به شکل لکههای سفید و آب سیاه نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از شادی در دل غمگین من نیست، لذت ناشی از شراب برای من که لبهایم از خونی آغشتهاند، بیمعناست.
هوش مصنوعی: بدون درد میتوان ناله کرد، اما اگر عطر و زیبایی به وجود آید، محبوبان نمیتوانند دلی را که آرام است، بربایند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو نوشت و داد دل آرمیده را
غم نامه های شسته و صد ره دریده را
شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام
هر ذره از وجود دل آرمیده را
الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق
[...]
بردیم باز بر سر نظاره دیده را
کردیم رام دیده نگاه رمیده را
بردیم نام دلبر و کردیم بیقرار
این خون آرمیده عمری طپیده را
سیلاب غصهام ز درون جوش میزند
[...]
تا یافتم رسایی دست کشیده را
آورده ام بچنگ مراد رمیده را
عریان تنی خوشست ولی ذوق دیگرست
جیب دریده دامن در خون کشیده را
کاری اگر ز صورت بیمعنی آمدی
[...]
با زلف کار نیست رخ یار دیده را
ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را
بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان
معشوق در کنار بود پاک دیده را
بسیار زخم هست که خاک است مرهمش
[...]
باشد خطر ز وصل جدایی کشیده را
تیغ اجل در آب بود سگ گزیده را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.