گنجور

 
قدسی مشهدی

خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را

آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را

تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز

در شیشه واگذار می نارسیده را

تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند

در کوی عشق کشته در خون تپیده را

بازآ که در فراق رخت نقش روز و شب

خال سفید و آب سیاه است دیده را

ذوق طرب کجا دل غمگین من کجا

لذت ز باده نیست لب خون مکیده را

بی‌درد گو بنال که سیماب اگر شود

خوبان نمی‌برند دل آرمیده را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عرفی

از تو نوشت و داد دل آرمیده را

غم نامه های شسته و صد ره دریده را

شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام

هر ذره از وجود دل آرمیده را

الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق

[...]

فصیحی هروی

بردیم باز بر سر نظاره دیده را

کردیم رام دیده نگاه رمیده را

بردیم نام دلبر و کردیم بی‌قرار

این خون آرمیده عمری طپیده را

سیلاب غصه‌ام ز درون جوش می‌زند

[...]

کلیم

تا یافتم رسایی دست کشیده را

آورده ام بچنگ مراد رمیده را

عریان تنی خوشست ولی ذوق دیگرست

جیب دریده دامن در خون کشیده را

کاری اگر ز صورت بیمعنی آمدی

[...]

صائب تبریزی

با زلف کار نیست رخ یار دیده را

ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را

بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان

معشوق در کنار بود پاک دیده را

بسیار زخم هست که خاک است مرهمش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

باشد خطر ز وصل جدایی کشیده را

تیغ اجل در آب بود سگ گزیده را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه